تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

http://images.hgmsites.net/lrg/mercedes-benz-sls-amg-electric-drive_100429868_l.jpg


قبل از ورود به بحث اینو بگم که درد شیعه ها بخوره تو سر هر چی غیر شیعه س. نه از بابت نژاد پرستی و قوم برتر دیدن خود. به خاطر اینکه تو کل هستی، از گذشته و حال و آینده، تنها شیعه ها بودن که به حرف واقعی و نهایی خدا در کل گوش کردن. حرف نهایی خدا این بوده که باید موحد باشین و مشرک نباشین.

حالا مسیحیا و یهودیا و پایین تر از اونا هی زور بزنن که فلان و بهمان. قبول نیست آقا. ان الدین عند الله الاسلام. نه معنای تسلیم. دین اصطلاحی اسلام. توحید.

اما فقط توحید کافی نیست، من ِ خدا می خوام توحید رو با نبوت و ولایت داشته باشین.

اونم نه به عنوان دوست داشتن و مودت که بالاتر از اون، «ولی» دونستن اونایی که من می گم. از زبون رسول و پیغمبرم. دو تا یادگار ایشون. قرآن و عترت.

حالا سنی ها بیان بگن فقط قرآن. کفانا کتاب الله. 

این که حرف نشد.

یا بگن قرآن و سنت.

اینم که ماست مالی قضیه س.

حرف پیغمبر عزیز خدا، قرآن بود و عترت. عترت رو هم دقیقا مشخص فرمودن. منظور، عایشه و دار و دسته ش نبود. مولا علی بود و یازده تا امام نازنین.

والسلام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی یه بنز داره تو یه جاده به سمت مقصد می ره اگه یه کم از رنگش رفته باشه، یه قسمت از شیشه ترک داشته باشه. دنده ش گاهی خوب جا نره. کمی روغن سوزی داشته باشه. یه لاستیکش کم باد باشه و این جور چیزا، خیلی مهم نیست. بازم راه می ره. بنزای این جاده زیادن. همه هم راه می رن. نه مثل هم البته.

عوضش این هزار و یه جاده ی بغلی پر از ماشین زمین مونده س. یکی رنگ فابریک، اما موتور نداره. یکی شیشه هاش اصل آلمانه، ولی چرخ نداره. یکی صندلی هاش جون میده واسه لم دادن و چرت زدن، از بس راحته؛ اما شاسی نداره....

اون بنزای اولی مال شیعه هاس. ارکان اصلی اتومبیل بودن رو دارن. بدنه و شاسی و موتور و غیره. حالا خراشی چیزی هم باشه مانع رفتن نمیشه. اصول اعتقاد که باشه، کم عمل بودن و بعضا بد عمل بودن، مانع رفتن و پیشرفت نمیشه.... سرعت رو کم می کنه... بر عکس جایی که اصول، خراب باشه. ماشینش موتور نداره، بزار رنگش متالیک باشه. ولایت و امامت رو قبول نداره، روزی دو بار قرآن رو با لحن خوش ختم کنه، فایده ی دندون گیری نداره که.
البته چه خوبه که بنز ما، که در حال حرکته، آینه هاش رو خاک نگرفته باشه. لاستیکش پر باد باشه. رنگش تو دل برو. پخشش رو به راه. یه ترانه ی خوشگل مجاز. نه اینکه راه بره اما صندلی ش ماتحت رو اذیت کنه. کم بادی چرخاش باعث شه دست اندازا آزار دهنده بشن. به جای صدای خوش، صدای اگزوز رو نوش جون گوشمون کنیم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

حقیقت اینه که وضع ما خوبه. کویته اصلا. متوجه نیستیم. خوب فکر کنیم می بینیم قوم برتر ماییم. اونم به انتخاب خدا. انتم الاعلون. خیر البریة. بهترین آفریده ها.
این گناهایی که می کنیم. این دزدی ها. این رشوه ها. این همه بی حجابی و بد حجابی و زبونم لال خیانتای ناموسی. مجردانه و متاهلانه. این همه تهمت و غیبت و دروغ و فحشا و هرزگی. اینا بده. خیلی هم بده. ولی به اصل حرکت بنز ما لطمه نمی زنه. سرعتش رو کم می کنه. همین. فقط در صورتی که این کارا بتونه اصل ولایت رو از ما بگیره کار بیخ پیدا می کنه. مثلا روغن سوزی باعث بشه موتور قفل بشه، بترکه اصلا. ماشین از بین بره. اصل ولایت رو از ما بگیرن. اینجاها وضع خراب میشه. اصل حرکت منتفی میشه. پیاده که بشیم و بی ماشین بشیم معلوم نیست اصولا هیچ ماشین دیگه ای که راه بره رو بتونیم پیدا کنیم. اینجا باید مواظب بود و الا جاهای دیگه خیالی نیس. حب علیّ حسنة لا تضر معها سیئة....
ـــــــــــــــــــــــــــــ

این وسط یه چیزی هست اما. «جایی که دیگر انسان مصلحتی ندارد تا حقیقت را برای آن فدا کند، دیگر از کسی واهمه نمی کند تا حق را کتمان کند.»(شهید چمران) خودزنی نباید کرد. ما قوم برتریم. با تمام این خرابی هایی که همه مون، کم یا زیاد، توش دخیل هستیم قوم برتریم. خود زنی هم نمی کنیم و فخر فروشی از نوع مجازش می کنیم که بقیه از ما بدترن. اونم به خاطر اینکه خدا اونها رو بد دونسته. و لو بد نسبی. دوستای خدا توی بدا نیستن. یکی از همسایه ها مطلبی نوشته بود در مورد یه افغانستانی سنی. که تو ماه رمضون دنبال یه لقمه نون و دو قرون، زیر آفتاب داغ عرق می ریخت و روزه هم بود. بعضی فک کرده بودن طرف ولی خداس. تا شیعه نباشه ولی بودن منتفیه. خدا از گناهای شیعیان هم ناراحته. ولی از نظر خدا یه شیعه ی بی روزه ی گناهکار تنبل هزار بار از اون سنی روزه بگیر کارکن بهتره. حتی اگه بگیم سنی بودنش از روی قصور بوده نه تقصیر.
اما این وسط یه چیزی هست. مصلحت و حقیقت گاهی شاخ به شاخ میشن. نباید خودزنی بکنیم. چون مصلحت در اینه که این زمونه که هجمه ی شدید بی نظیر و فوق العاده ناجوونمردانه ای علیه ما شده و میشه، از هر طریق، فکری و عملی، خودزنی نکنیم و بذر ناامیدی نکاریم. اما حقیقت رو باید کاوید! محرمانه. برای خودمون. به کوری چش دشمن. حقیقت کاوی حتی اگه منجر به تبعیت از حقیقت نشه و فقط آدم رو مشغول کنه و توی این اشتغال هم صادق باشه، محرم بودن رو بیشتر می کنه با کسی که حقیقت بهش ارتباط داره و به قول شاعره «محرمیّت همه با خطبه که نیس، الزاماً.»
خب حالا ما، مایی که قوم برتریم. اونم به انتخاب خدا. رئیس داریم یا نه؟
اگه رئیس داریم کجاس؟
خب معلومه. رئیس عزیز رو فرستادیم مرخصی اجباری.
کی میادش؟ وقتی ما بخوایم.
کی می خوایم؟ وقتی که یه تغییر و تحولایی اتفاق بیفته.
رئیس بیاد چکار می کنه؟ خرابی ها رو درست می کنه و راهای نرفته رو می بردمون. اقوام نابرتر رو هم برتر می کنه. همه یه دست می شیم. لیظهره علی الدین کلّه. زنده کننده و نوسازه آقا.
اما سوال اینجاس:
آیا وقتی آقا بیاد چیزی هست که لازم نباشه توش تغییر ایجاد بشه؟
یعنی چیزی رو می تونیم اسم ببریم که آقا الان به اون نگاه کنه دل عزیزشون شاد بشه
و لبخند کوچیکی رو لبای قشنگشون بشینه
و با خودشون بگن:
«وقتی من بیام اینو دیگه نباید دست بزنم. خودش ردیفه. حله. رو به راه. آفرین. دمتون گرم.»
شما، خوانندۀ احتمالی این مطلب، چیزی سراغ دارید؟ چیزی رو که بدونیم سالمه، بی مشکل، آمادۀ صادرات به اون ور عصر ظهور؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شوخی با اونایی که رئیس ندارن تو زندگی شون. همون اقوام نابرتر:
هیچ وقت امیدتونو از دست ندین
کپک هیچ وقت فکر نمیکرد پنی سیلین بشه!

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۰۸:۲۸
... نجفی

چگونه ممکن است کوچک بتواند بزرگ را حبس کند؟

دست کوچک یک طفل نمی تواند تمام گل های بوستان را در خود قایم کند.

لیوان کی می تواند یک دریا را در خودش جای دهد و بلا تشبیه «مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی؟»

پس چرا زمان تنگدل ما امام زمانمان را و عصر تاریک ما ولی عصرمان را پنهان کرده؟

می دانم که زمان و عصر هم، عاشق صاحب و ولی مایند، اما مگر زبان آدمی زاد حالی شان نمی شود و از قواعد امانت و قوانین عاریه بی خبرند که «دلداده به عاریت نشاید»؟

از ما چه می خواهی عوض بدهیم، ماه عاریت گرفته و آفتاب به امانت برده مان را پس دهی روزگار؟


یک جام ز صد هزار جان به          برخیز و قماش ما گرو نه
ما از خود خویش توبه کردیم      ما هیچ نمی‌رویم از این ده
برخیز و به زه کن آن کمان را     ماییم کمان و باده چون زه
بگریز ز غم به سوی شه رو          وز خانه عاریت برون جه


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۸:۲۲
... نجفی
 کفارۀ شراب خوری های بی حساب/هشیار در میانۀ مستان نشستن است
     صائب تبریزی

هرکه از این خوان هستی جرعه نوش غفلت است/آخرش چون من به جان باید خریدن نیش را
       معینی کرمانشاهی


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۸
... نجفی

از اراجیف نگاری ها


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۵
... نجفی

بار دیگر قلب مهدی غم گرفت        همچو مولا، قلب زینب هم گرفت

یاد آن روزی که ویران شد بقیع       در جنان، حیدر به سر ماتم گرفت


سالروز ویران شدن ظاهر بقیع مطهر، به دست وهابی های نامطهر، تسلیت باد. ان شاء الله در عصر ظهور یا دست کم در موقع رجعت، جزو تعمیر کنندگان مزارات مشرفۀ بقیع باشیم، صلوات.


۱۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۲:۳۴
... نجفی

1-



چشم دخترک بزرگتر زیباتر است ولی چشم دختر کوچکتر پر حرف تر و حزین تر است. اسمتان چیست؟ ثنا و حسنا؟ شاید بیشترین چیزی که خوشحالت می کرد این بود که وقتی غروب بابا خانه می آید تو را بغل بگیرد سنا. و دست حسنا را هم بگیرد در هوای گرم عراق برود برای تو و خواهرت یک بستنی بخرد. بستنی هایتان همین بستنی میهن ایران است حتما. شما که کارخانه ندارید! مهم نیست. دیگر اگر بابا نیست و بستنی نیست عوضش هوای گرم هم نیست و کنار حضرت رقیه در باغ های بهشتی دنبال هم می دوید ثنا و حسنا. خوش بگذرد نی نی های دوست داشتنی و کشته های جهل، در کرادۀ عراق.


2- داعش خیلی به سیرۀ عمر خطاب استناد می کند در کارهایش. علامۀ امینی صاحب موسوعۀ ارزندۀ الغدیر، کتابی نوشت در باب نادانی های خلیفۀ به اصطلاح ثانی. نامش را «نوادر الاثر فی جهل عمر» نهاد. سنی ها اعتراض کردند. ایشان محتوای کتاب را تغییر نداد. یک کلمه از نام کتاب را عوض کرد، مشکل حل شد. نوادر الاثر فی علم عمر. دانلود کتاب.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۸:۱۵
... نجفی

چیزی که باعث شرمندگی و خجالت زدگی ما می شود این است که حضرت همه چیز ما را می بیند و همه چیز را می شنود. ما چه کار کردیم برای قرب و نزدیک شدن به حضرات؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
راه ایجاد ارتباط با اهل بیت(ع) و مخصوصا حضرت ولی عصر(عج) عبارت است از: 1- معرفت خداوند متعال 2- اطاعت محض از پروردگار.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
ابتلائات شیعه،امروز بسیار زیاد است. برای رفع ابتلائات باید دعا کرد و تضرع نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما باید به امام عصر(عج) بیش از اینها متوسل باشیم تا نتیجه بگیریم.مسلّما امام عصر(عج) از هر کسی بهتر می تواند مؤثر باشد.

: از فرمایش های مرحوم بهجت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۸:۰۴
... نجفی

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۲۲:۴۴
... نجفی

نخواهم بى هوایت زندگانى/نجویم بى وفایت شادمانى

اگر جانم ز مهرت سیر گردد/به سر بر موى من شمشیر گردد

همى دانم که تا من زنده باشم/به پیش بندگانت بنده باشم

سپیدى روزم از روى تو باشد/سیاهىْ شب، هم از موى تو باشد

رخ رنگینت باشد نوبهارم/لب نوشینت باشد غمگسارم

ز رخسار تو تابد آفتابم/ز گیسوى تو بوید مشک نابم...

بهشت جاودان آن روز بینم/که آن رخسار جان افروز بینم

فخرالدین اسعد گرگانی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۲۰:۰۲
... نجفی

کم پیش نمی آید که آدم کیش و مات می شود. جوری که واقعا می ماند چه بگوید. مثلا می گویند وقتی که به زنت می گویی راستی دیروز یه خانمه دیدم خیلی شبیهت بود. همسر می گوید: خب خوشگل بود؟ در این حالت جواب دادن مساوی کیش و مات شدن است. مهم نیست جواب چه باشد. هر چه را بگویی کیش و ماتی و در هر صورت فاتحه ات خوانده شده!
تلویزیون داشت دربارۀ مرحوم شیخ عبدالله دحدوح، روحانی مستبصری که مبلغ فرهنگ اهل بیت(ع) در بلژیک بود و گویا با تبر سرش را از تن جدا کرده و شهیدش کرده بودند- حرف می زد و همچنین از فعالیت های وهابی ها در بلژیک؛ و مقایسه بین آنها. پسرم چند سوال دربارۀ خداپرستی وهابی ها و همچنین مسیحی ها می پرسد و بحث به نیمار و مسی می رسد. سوال ها طوری است که کیش و مات می شوم و می گویم بس است. برای بعد! دیگه آماده شو بخوابی. می گوید از مامان اجازه گرفته ام یک نیمه از فوتبال امشب را ببینم(یک نیمه یعنی همه اش). می گویم پس تلویزیون را روشن نگذاری(عادتش همین است. وسط فوتبال می خوابد) و صدا هم کم باشد ملت! اذیت نشوند. خودم هم می روم بخوابم.
بیدار که می شوم می بینم علی تلویزیون را روشن گذاشته و خوابیده. خاموش می کنم. می گویم با خودم، که دعای کمیل را بخوانم. مفاتیح را باز می کنم اتفاقا دعای ابوحمزۀ ثمالی می آید. نگاه سریعی بر بخشی هایی از دعا می اندازم. داغم تازه می شود. گریه می کنم و دعاهای مربوط به مام رمضان مفاتیح را ورق می زنم. مصیبت است مقایسۀ آن روزها با این روزها. چه زود رفتی نامرد.

ای دیر بدست آمده بس زود برفتی/آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگ‌دلان دیر رسیدی/چون دوستی سنگ‌دلان زود برفتی
زان پیش که در باغ وصال تو دل من/از داغ فراق تو برآسود برفتی
ناگشته من از بند تو آزاد بجستی/ناکرده مرا وصل تو خشنود برفتی
آهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی

بعد یادم می آید که امام رضا به یکیفرموده بود وقتی گریه کردی-حتی اگر گریه ات برای چیزی مرتبط با خودت باشد- به یاد مصائب امام حسین بیفت. من هم یادم می آید که مصیبت رفتن ماه رمضان در مقابل مصیبت عظمای غیبت امام عصر علیه السلام هیچ اندر هیچ است. مصیبتی که ما-خودم را می گویم- در حقیقت، ککمان هم برایش نمی گزد. میل دعایم می خوابد. بی خیال دعای کمیل می شوم. استاد می فرمود سعی کنید دعای کمیل شبهای جمعه را بعد از نیمه شب و نزدیک به سحر بخوانید. اگر شد در حال سجده یا دست کم در قنوت نماز. زانوهایم را بغل می کنم و اشک هایی که نمی دانم چرا هنوز می آید هم در حال هدر رفتن. دست می برم مویابلم را می دارم می بینم یک رفیق لبنانی ام که ساکن عراق است پیغامی داده که در در بازار کنار حرم سبع الدجیل انفجاری روی داده، خمپاره هم انداخته اند. تصاویر انفجار را هم فرستاده و گنبد و مناره ی نورانی حضرت آسید محمد، سالم اند. ولی شعله های آتش زیاد است و احتمالا خرابی ها زیاد و تلفات بالا. قلبم مثلا! می شکند. جواب می دهم -به تازی- که این مصیبت را به امام زمان و شما تسلیت می گویم.
آقا سید محمد، که شیر بیشۀ دُجیل و ستارۀ آنجاست از محترم ترین امامزاده های جهان اسلام است. درست است که هیبتی که در نجف آدمی را-همه را- می گیرد در هیچ جای دیگر، حتی در مکۀ مکرمه، آدم را نمی گیرد و این به خاطر حضور نورانی ولی الله مطلق و حضرت اسد الله غالب است، اما در عراق، مردم، شیعه و سنی و مسیحی، بیش از همه از حضرت عباس و حضرت سید محمد می ترسند. سید محمد عموی امام زمان عزیز است که در جوانی رحلت می کند(برخی می گویند شهید شده اند) و برادر دیگرشان، آقا سید حسین است که در سامراست و صدای مبارک و نازنین امام زمان شبیه صدای این آقا سید حسین است. شاید در این هزار و چند صد سال، کسی جرأت نکرده باشد این طور به آفا سید محمد جسارت کند. خدایا حرمتی باقی مانده که بدان دست درازی نشده باشد؟ فردا روز هلاکت متوکل لعنتی است. این جانیان امروزی اخلاف و نوادگان همان متوکل اند که بارها حرم مطهر امام حسین ما را خراب کرد.

عکس :  مزار سید محمد فرزند امام هادی(ع)

حمله داعش به حرم امامزاده سید محمد(ع) در عراق

تعجیل در ظهور حضرت بقیة الله اعظم، هدایت شدن و الا نابودی تکفیری ها و کفار، اهل شدن خود ما و به خود آمدنمان، شادی روح اموات و درگذشتگان و نهایتا عاقبت به خیری مان صلوات.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۱۸:۱۵
... نجفی


ماشینی در حال حرکت است. تا مقصد دوازده کیلومتر راه است. در ابتدای راه یک سراشیبی خوش منظره وجود دارد که فقط باید ماشین را خلاص کنم تا خودش برود و احتیاج به هیچ گاز و کلاچ و ترمز و دست به فرمان گرفتن و داشتن روغن و بنزینی نیست.
اما باک ماشین خالی است و در طول همین سراشیبی یک کیلومتری، گالن های روغن و بنزین گذاشته اند و یک قلاب هم دستم داده اند تا در این مسیری که خودرو، واقعا خود رو است، تلاش کنم به اندازۀ باقی مسیر، روغن و بنزین به دست بیاورم. وزارت کشور مسیر دوازده کیلومتری یاد شده را به دوازده شهر تقسیم کرده است. ورود و خروج به هر شهر شرایط و آداب خاص خودش را دارد و هر شهر هم آب و هوای متفاوتی دارد. متنوعِ متنوع. شهر اولش را شهر الله گویند. ماه خدا، شهر همیشه بهار، سرزمین الهی!؛ طبق قانون «سالی که نکوست از بهارش پیداست» در این شهر اگر بنزینی برای ماشین جمع نکنم، خب مرا در اول راه می گذارد یا اگر بنزین کمی به دست آورده باشم مرا در میانۀ راه می گذارد، که بقیۀ راه را در این دو فرض، باید پیاده بروم.
در بعضی سال ها، اصلا از اول سوار ماشین نمی شدم. ماشین خودش تنها می رفت و من کل دوازده کیلومتر را پیاده می رفتم و هفت جدم در می آمد. بعضی سال ها سوار شدم ولی بنزینی نتوانستم جمع کنم و ماشین مرا قال(؟) گذاشت. بعضی سال ها ماشین کمی رفت و بعد وامانده ام کرد. پلیس راه گفته بود اگر ماشینت را در راه گذاشتی در اوایل کیلومتر چهارم، یک پمپ بنزین با نام شعبۀ «عرفه» هست و اگر غیرت داشته باشی می توانی از آنجا بنزینی بیابی و ماشین در راه مانده ات را دوباره راه بیندازی و الا وای بر تو.
سال 94 ماشین پر بنزین شد و نوید سفری خوش را می داد، ولی نمی دانم چرا باک را سوراخ کرده بودم و از این قضیه غافل شده بودم و رو دست عجیبی خوردم آن سرش ناپیدا. امسال می خواستم حواسم به آن غفلت باشد، اما قضیه بدتر شد. حتی از غفلتم هم غافل بودم. غفلت مرکّب از مرکب سواری!
من مدتی در گنجور نظر می نوشتم. نظرات الکی و دری وری. بعضا با نام نجفی ولی اغلب با نام محدّث. البته تقریبا دیگر نمی نویسم و الان چندین ماه است جمعا شاید دو یا سه نظر نوشته باشم. یک دختر-ظاهر روس تبار تهرانی- در گنجور هست که به نظرم از حیث تفکر و اندیشه و استفاده از تجریه های روزگار و معقول زندگی کردن، انسان کم نظیری است. روزی در ذیل غزلی حافظانه(اینجا) پیرامون حال سال نود و پنجم از فرض محال پیرامون حال مساعدم در این سال سخن گفته بودم و او اشکال کرده بود که مگر از قضایای پشت پرده خبر داری که دم از محال بودن می زنی؟
در جوابش بحث را بردم روی ناتوانی تدبیر در غلبه بر تقدیر، و اینکه زور ما به قضا و قدر نمی رسد.
الان دومین روز ورود به شهر پس از سراشیبی معدوم ما است و من قرار است-به شرط حیات- تا شهر دوازدهم بروم. هر چه دور و برم را نگاه می کنم اثری از ماشین و بنزین و جاده و تپه و سراشیبی نمی بینم. فقط دره ها و گردنه های بی شمار حیرت افزایی خودنمایی می کنند که نگاه کردن بدانها مرا می ترساند چه برسد به جرأت حرکت.
مگر نه اینکه به ناتوانان و واماندگان و بینوایان قول کمک کردن داده ای خدای مهربان؟ قبول، خودم با دست خودم توان و نوا و موقعیت ها را بر باد دادم. اما مگر تو فقط خدای خوبان و بنزسواران هستی؟ اگر این طور است بیچاره ها پس در خانۀ کی بروند؟ من یک ژیان اوراقی و یک الاغ چلاق هم ندارم. واقعا می شود تو-مرا ببخش تو می گویم، «شما» به زبانم نمی چرخد و بیگانه می نماید- می شود تو افرادی که به اضطرار و درماندگی رسیده اند و در بیان اضطرار و استیصال خود هم توانایی کامل ندارند، را کمک نکنی؟ این با خدا بودن تو سازگار است؟ هرگز.
خب وقتی داستان از این قرار است و من منم با تمام شاخصه های نداری و ناتوانی و بی معرفتی، و تو تویی با تمام پارامترهای دارایی و بخشش و مهربانی، تو را به بهترین بندگان درگاهت یعنی حضرت زهرا و قوم و عشیرۀ محترم ایشان قسم می دهم معادله های دیگری برای درماندگانی مثل من، سوای قوانین وزارت کشور و این تقسیم بندی هایش قرار بدهی.

عکس و تصویر راه پر پیچ و خم

بنابراین در همین دومین روز از دومین ماه سال ات، پشتم را گرم و دلم را قرص می کنم به همان قسم زبانی و دعای دوستان که مفیدتر از باران بهاری برای کشتزار تشنه است. پس تعجب نکن اگر در همین ابتدای راه تدبیر نداشته ام را به خاک می سپرم که این اولین شرط بازی ماست. لذا تخت می خوابم تا ببینم چه می کند نرگس مست ات.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
التماس دعا از دوستان و همسایه های پر بنزین.... آنان که باک را به نظر کیمیا کنند/آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند؟!
ممنون.
امضا: واماندۀ بی ماشین.
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۰۷:۳۰
... نجفی

ای بقیة الله نازنین

این کشور و آن کشور و سی روز، مهم نیست

هر جا که تو رؤیت بشوی، عید همان جاست

عیدتان مبارک آقا.

عید شمایید و شما عیدید.

نالایقیم

ولی عیدی می خواهیم پدر 

و انت کریمٌ من اولاد الکرام...

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۸
... نجفی

السلام علیک یا شهر الله

خداحافظ ای ماه خدا

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۲
... نجفی

خداوندا، خالقا، کردگارا

کسر شأن توست اگر قضیه را به حساب و کتاب و قیاس بکشانی، فضل و کرم و رحمت تو کجا؟ گناه و اعمال من کجا؟ اصلا ما انا و خطری؟ من عددی نیستم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۰
... نجفی



.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۶:۲۹
... نجفی

یا مُنزِّلَ السَّکینة علی القلوب...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۶:۲۷
... نجفی

امشب به یه اعتبار شب قدره. دعای تجافی از دار غرور... رو فرمودن بخونیم. فایده ش شرح صدره. 

تعدادشو نگفتن. میشه به اعتبار اسم مبارک خدا 66 مرتبه، و یا حضرت سجاد، 68 بار بگیم. یا حضرت زینب 69 بار. اصلا 59 مرتبه بهتره. یه تیر و کلی نشون. به اندازه ی ابجد اسم ناز حضرت فرد تنها، وِتر مَوتور، مجاهد مظلوم، مهدی موعود...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۱۴:۵۳
... نجفی

به یکی میگن تو دریا باشی کوسه بهت حمله کنه چکار می کنی؟

میگه: می رم بالای درخت.

میگن: خنگه! وسط دریا که درخت نیس.

میگه: مجبورم مجبور. می فهمی؟!

...................................................

خدایا مجبورم مجبور...

:(

:)


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۰
... نجفی

شخصی که شنیده بود خواندن هزار بار سوره قدر در شب قدر دارای ارزش و قدر بسیار است آن را خوانده بود. فقط در آیه انا انزلناه فی لیلة القدر، حرف «هاء» را فراموش کرده بود و این طور خوانده بود: 

انا انزلنا فی لیلة القدر.

نزد شیخی رفته و پرسید: آیا عملم باطل است؟ چکار کنم؟

شیخ که ادم رندی بود گفت: هیچ مشکلی روی نداده. فقط هزار بار بگو هُ هُ هُ هُ هُ هُ...



۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۷:۴۵
... نجفی

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد/عالم پیر دگر باره جوانخواهد شد

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد/چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد...

ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی/مایه ی نقد بقا را که ضمان خواهد شد؟...

حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود/قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد

........................................

پ ن: بیخود دلم خوش است به اشعار انتظار/این شعرها برای من! آقا نمی شود.

:(

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۱۰ تیر ۹۵ ، ۰۵:۵۹
... نجفی

نمی دانم عزیز نازنین بی نظیر ما، که وقت امضای تقدیرات، قضیه ی ظهور مبارک خودتان چه وضعی یافته؟ آیا قلب عزیز شما، شاد شد؟ خدا کند همین طور بوده باشد بحق نبینا محمد و آله الطاهرین.

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۵ ، ۱۹:۱۰
... نجفی
بِسمِ رَبِّ المَهدِیّ
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ
وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً
حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً
وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً،
بِرَحْمَتِکَ‏ یااَرْحَمَ الرَّاحِمینَ

http://asrupload.ir/img/images/faraj3.jpg
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۷
... نجفی

فَمَا کُلُّ مَا نَطَقْتُ بِهِ عَنْ جَهْلٍ مِنِّى بِسُوءِ أَثَرِى، وَ لا نِسْیَانٍ لِمَا سَبَقَ مِنْ ذَمِیمِ فِعْلِى، لَکِنْ لِتَسْمَعَ سَمَاؤُکَ وَ مَنْ فِیهَا وَ أَرْضُکَ وَ مَنْ عَلَیْهَا مَا أَظْهَرْتُ لَکَ مِنَ النَّدَمِ، وَ لَجَأْتُ إِلَیْکَ فِیهِ مِنَ التَّوْبَةِ.
فَلَعَلَّ بَعْضَهُمْ بِرَحْمَتِکَ یَرْحَمُنِى لِسُوءِ مَوْقِفِى، أَوْ تُدْرِکُهُ الرِّقَّةُ عَلَیَّ لِسُوءِ حَالِى فَیَنَالَنِى مِنْهُ بِدَعْوَةٍ هِىَ أَسْمَعُ لَدَیْکَ مِنْ دُعَائِى، أَوْ شَفَاعَةٍ أَوْکَدُ عِنْدَکَ مِنْ شَفَاعَتِى تَکُونُ بِهَا نَجَاتِى مِنْ غَضَبِکَ وَ فَوْزَتِى بِرِضَاکَ...
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اقْبَلْ تَوْبَتِى
خداوندا! این که بى پروا در حضور تو زبان گشوده ام، نه از آن است که از کار زشت خود بى خبرم یا عمل نکوهیده گذشته خود را فراموش کرده ام، لکن براى این است که آسمان و اهل آسمان و زمین و ساکنان آن پشیمانى مرا که آشکار کردم و توبه را که سنگر خود ساختم بشنوند.
شاید یکى از آنان به رحمت تو، بدحالى مرا دیده دلش بسوزد یا بر حال ناخوش من رقّت آرد، و درباره من دعایى کند که بیش از دعاى من در خور اجابت تو باشد، یا شفاعت او نزد تو مؤثرتر از شفاعت من بوَد و به سبب آن از خشم تو رهایى یابم و به خشنودى تو فیروز گردم...
پس بر محمد و آل او درود فرست، و توبه مرا بپذیر...
بخشی از دعای توبۀ صحیفۀ مبارکۀ سجادیه که فرموده اند در شب بیست سوم بخوانیم. خدایا از همۀ خطاها و لغزش ها و گناهان نابخشودنی ام طلب معذرت و بخشش و عفو دارم. به ویژه کوتاهی ها و تقصیر فراوان در حق حضرت صاحب الزمان گرفتارمان:(((

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۲
... نجفی

ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا
فصل سیر دل‌ گذشت اکنون به‌چشم ما بیا

می‌کشد خمیازهٔ صبح‌، انتظار آفتاب
در خمار آباد مخموران، قدح‌پیما بیا

بحر هر سو رو نهد امواج‌گرد راه اوست
هردو عالم در رکابت می‌دود تنها بیا

خلوت اندیشه حیرت‌خانهٔ دیدار تست
ای‌کلید دل در امید ما بگشا، بیا...

بیش از این نتوان حریف دا‌غ حرمان زیستن
یا مرا از خود ببر آنجا که هستی، یا بیا...

وصل مشتاقان زاسباب دگر مستغنی است
احتیاج این است‌: کای سامان استغنا بیا

کو مقامی کز شکوه معنی‌ات لبریز نیست؟
غفلت است اینها که «بیدل‌» گویدت: اینجا بیا

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۵ ، ۱۶:۳۰
... نجفی