اووف
اصلا نمیشه اندازه گیری ش کرد.
قابل اندازه گرفتن نیست لذت رسیدن به بعضی وقتا مثل همین دهه ی اول ذی حجه ی ناز، تازه وقتی تاریک دلایی مثل من این جور دل ضعفه می گیرن با رسیدن این جور شبا و روزا، اون وقت آدمای پاک دل چی می چشن از این شب و روزای پر نور؟ خدا می دونه.
خدا جون هزار هزار بار شکرت که یه سال دیگه بوی خوش ذی حجه رو حس کردیم. اصل رسیدن و تنفس تو این ماه رحمت و نعمته. چه برسه اینکه آدم بتونه ادا در بیاره و اعمال و رفتاری رو انجام بده که مقربان درگاهت اون کارا رو تو این وقتا انجام دادن. فقط کاشکی این روزگار پرنورت این اندازه سیاه و کدر و بی نور و دلگز نبود به خاطر به مرخصی اجباری فرستاده شدن آقا مهدی فاطمی علوی یکه و تنها به دست بی نمک ما و آباء و اجدادمون. بد قرار و وضعیه اوس کریم. خیلی بد، اصلا افتضاح. به قول داش حافظ: بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش.... اینجا موندن همه ش عار حاضر و ننگ آینده و خواری و سرشکستگیه.
سفر یک قطره از نیران بود؛ حب وطن، ایمان
ولی صد ره سفر بهتر، چو خواری در وطن بینی
طاعات و عبادات یکی مثه من که خودش کلی کفاره داره و بدتر از معصیته. ولی اگه خدا بره تو فاز رحمانیت و یخده ثواب به خاطر اونا بده، با کمال شرمساری تقدیم به حضرتعالی، که خدایت به سلامت دارد. همون حکایت سلیمان(ع) و اون مورچه ی فسقلی و بال ملخ. چه کند بینوا، ندارد بیش.
مراقب خودت باش، که سلامت آفاق همه در سلامت توست.
قربانت. خداحافظ. به امید دیدار جمعی.