تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

آیا «روح تعبّد» در ما هست؟

جمعه, ۱۸ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ب.ظ

در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

یک- کسی که این مطلب الکی تر از الکی را می نویسد در جهت نظری توان درک مقولۀ «تعبّد» را ندارد.
دو- نویسندۀ این مطلب بی خود و الکی، در جهت عملی هم اصلا مسئلۀ تعبد را درک نکرده و روح تعبد در وی یک ذره هم وجود ندارد.
سه- یکی از همسایه ها، مطلبی نوشته بود که به تضاد اشتغال با وظیفۀ مادری زنان، اشاره داشت. من نوشتم که در این موضوعات وارد شدن، جربزه می خواهد و خانم ها به تحلیل این مسائل بپردازند بهتر است و اگر امثال ما وارد این مباحث شویم از تیرهای تهمت در امان نخواهیم بود. ایشان در پاسخ نوشتند: «حرف منطقی رو هرکسی بزنه می پذیرن... ولی قبول دارم که اگر از سمت خانوم ها مطرح بشه در جامعه حاضر موثرتر واقع میشه...»
از خواندن پاسخ این همسایۀ گرامی خنده ام گرفت. چون گوشه ای از واقعیت بود و همۀ آن نبود. کم نیستند کسانی که حرف منطقی می شوند، آن هم از آدمهایی که سر به تنشان می ارزد، ولی نمی پذیرند. لذا پذیرش فقط متفرع و مترتب بر حرف منطقی و معقول شنیدن نیست. برای پذیرش، باید روح تعبد و تسلیم را هم داشت. امری که مستلزم کنار گذاشتن اغراض و خواسته ها و برداشت ها و خوشامدهایی است که در طول زمان بر اثر بستر زیست یا مطالعات خاص یا القائات اجتماعی در ما رسوخ کرده و اینها حتی اگر به زعم ما لباس مقدس هم در برشان باشد، احیانا مخالف آن حرف منطقی و معقول است. حال ما می مانیم و پذیرش حرف منطقی و رد آن داشته های برخاسته از شرایط زمانی و مکانی؛ یا رد حرف منطقی و در آغوش آن داشته ها آرامیدن؟
تعبّد جزو مظلوم ترین و غریب ترین مقوله های دینی ما مسلمانان است و اتفاقا اگر در بعضی جاها غریب نباشد یا کمتر غریب باشد، در دور افتاده ترین نقاط و تمدن گریز ترین مناطق است. این البته به معنای تقابل تمدن با تعبد نیست. مشکل از اینجا ناشی شده که در عصر تجدد و تمدن، ادعای عقل محوری و خردورزی زیاد شده و توهم تقابل تعقل با تعبد، این تعبد غریب را بیش از پیش به انزوا کشانده و دلش را خون کرده است. به ویژه روشنفکران خودی کم بر این غریب تنها نتاخته اند و از روی کار آمدن دولت معروف به اصطلاحات تا به امروز شاید هیچ روزی نبوده که در روزنامه ها و نشریات اصلاح طلبان و الان اعتدال گرایان و حتی بعضا اصول گرایان و محافظه کاران، مطلبی علیه تعبد ننوشته شده باشد.
اسلام عقل گرا ترین دین زمینی و آسمانی جهان است. در عین حال تعقل را در برابر تعبد قرار نمی دهد و آن اندازه که به تعبد اهمیت داده کمتر از آن به تعقل و تعلم اهمیت نداده است. ولی چیزی که هست یک جانبه گرایی را نکوهش کرده و عابد غیر عالم را خیلی نستوده و عالم غیر عابد را نیز هم. اما جمع بین هر دو را ستایش و ثنا فرموده و دیگر آنکه توجه داده که از ابتدا تا انتها، باید هم تعقل داشت و هم تعبد. فقط مشکل اینجاست که خطوط و مرزها را برخی رعایت نمی کنند و مثلا اسلام را به دین تعبد می شناسند. البته هر تعقلی هم تعبد هست و از این رو اسلام دین تعبد و تسلیم است، ولی نه آن گونه که این معاندان و غافلان می پندارند. داستان تعقل در حیطۀ اصول است و در فروع، جز برخی نواحی خاص، ما مکلف به تقلید و تعبد هستیم. البته تقلید و تعبد یکی نیستند. اشتراکی دارند و افتراقاتی. یک مجتهد، حتی مجتهدی مطلق، مقلد نیست، ولی می تواند متعبد باشد. پس دایرۀ تعبد فراتر از تقلید است و حتی مجتهدان در برخی حیطه ها مثل اغلب احکام شرعی، علت را نمی دانند و علل الشرایعی هم که ذکر شده غالبا، حکمت است نه علت. عقل های جزئی از درک علل شرایع ناتوانند و عقل کل که وجود مطهر نبی اعظم و امامان دوازده گانۀ ما شیعیان است، به تمام فلسفۀ احکام و علت های شرایع واقف و آگاه اند. ولی خود وجود مبارک نبی اکرم و حضرات ائمه نیز با اینکه تقلید برایشان معنایی ندارد، متعبد هستند و به عبد بودن افتخار می کنند و در ضمن اینکه رسول الله یا ولی الله هستند، عبدالله هم هستند.
منظورم این است که مقام «عبد» و جایگاه «عبداللهی» و «تعبد» مقام بلندی است و یک امر مذموم که مورد نکوهش و احیانا مسخره کردن واقع می شود نیست. اصلا تمام وجود فرد موحد واقعی را اگر بخواهیم تعریف کنیم در ذیل مقولۀ «عبد» قرار می گیرد و خدا هم با اینکه تاکید فرموده ما عالم و عاقل و عارف باشیم ولی هدف از آفرینش انس و جن را رسیدن به مقام بلند «بندگی» و «تعبد» دانسته است. مقامی که در کنار سایر تلاش های انسان موحد در هستی، استمرارش به اقتضای کلام نورانی «اعبد ربک حتی اتاک الیقین» باعث می شود انسان به مقام «یقین» برسد؛ به بیان دیگر از مرتبه علم الیقین گذشته و رتبۀ عین الیقین را هم پشت سر گذاشته و به وادی امن و سرزمین ایمن حق الیقین برسد. وقتی انسان گوهر یقین را یافت، خدا را می شناسد، آن هم مستقیم. یعنی اول خدا را می شناسد و این شناخت حتی مقدم بر اوصاف و صفات خداوند است. در داستان حضرت یوسف نبی، به یاد دارید که برادران اول او را شناختند و حتی اینکه این آقا، همان یوسف است را بعدا فهمیدند. یعنی اول وجود مبارک حضرت یوسف را شناختند و حتی اینکه نام وی یوسف است را در مرحلۀ بعد از یوسف بودنش. اانک لانت یوسف؟... آیا تو(ای انسانی که اینجا ایستاده ای) همان یوسف هستی؟ خداشناسی واقعی در مرتبۀ عبد واقعی همین طور است. بندگی واقعی خود خدا را به ما می شناسد. این را امام صادق علیه السلام در باب سبیل توحید و راه خداشناسی، فرموده اند و حدیث مزبور در کتاب شریف تحف العقول آمده است. وقتی هم انسان موحد، از راه تعبد، به درجۀ یقین رسید، تجلی ولایت را با تمام وجود می نگرد. ولایت دیکتاتورانه و بهت انگیز الهی. طوری که انارشیست ترین آدم-اگر چه سوران باشد- هم مجبور است اینجا پر بریزد. البته ناگفته نماند برترین مخلوق الهی و اشرف مخلوقات یعنی حضرت محمد مصطفی و خلفای بر حق وی، آن اندازه در وادی عبد بودن پیشرفته اند که در قضیۀ ولایت الهی، صاحب سهم شده اند. البته ولایت مطلقه از آن خداوند است ولی خود خداوند به این بزرگواران، از ولایت خویش بخشیده و از این رو طاعت و اطاعت اینان را واجب فرموده است.(اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر.... من اطاعکم فقد اطاع الله...)
البته اینها که می گویم نوشتنش ساده است و حرف زدن از آن مثل آب خوردن. ولی در عمل، واقعا پوست از کلۀ آدم کنده می شود تا نم نم به سوی بالا حرکت کند. اما اولا منظور من از این نوشته این بود که صرف حرف منطقی شنیدن، در پذیرش کافی نیست و باید روح تعبد داشت و یکی از راه های تمایل برای داشتن آن، مطالعه پیرامون جایگاه و ارزش بی نظیر وادی تعبد است. ثانیا خوشبختی ماجرا اینجاست در میان مذاهب اسلامی، هیچ کس به سان شیعیان دوازده امامی، موقعیت مناسب رسیدن به روح تعبد واقعی را ندارد. چون تحقق روح واقعی تعبد با پذیرش ولایت ائمۀ اطهار که در راستای ولایت الهی و ولایت محمدی است، روی می دهد و ما از این جهت خیلی جلوتر هستیم. یک نکتۀ دیگر اینکه پس از انقلاب عرصه ای گشوده شده برای برخی افراد و نه همه. آن هم اینکه بنابر نظریۀ قائلان به ولایت مطلقۀ فقیه، کسانی که معتقد به این نظریه باشند، اجتهادا یا تقلیدا، اگر واقعا و در عمل مطیع رهبر و ولی فقیه باشند، در مسیر حائز روح تعبد گشتن، از دیگران جلوتر خواهند بود، چرا که آن ولایت خاص را در حیطه ای پایین تر، می چشند و این حتی برای افرادی که مرجع تقلید دارند و کاملا مطیع مرجع خود هستند هم روی نمی دهد. چون مقام تعبد اعم و ارفع از مقام تقلید است. به بیان دیگر، تنگنای ناشی از وجود عصر غیبت، برای طرفداران ولایت فقیه کمتر می شود. لازم هم نیست ذکر شود که بر اساس قواعد ولایت فقیه، اطاعت از ولی محدود به احکام شرعی نیست کما اتفق فی بحث التقلید. لذا اگر ولی فقیه، مرجع تقلید هم باشد چنانکه در نمونۀ امام و رهبری همین طور بوده، کسانی که مرجع تقلیدی غیر از رهبر دارند یا اینکه خودشان مجتهد هستند، باز می شود در جهات روح تعبد از این سکوی پرش بهره ببرند، هم در قضایای غیر احکام شرعیه و هم در موارد اصطکاک رای مرجع تقلیدشان یا خودشان با رای ولی فقیه. من گاهی که به برخی علمای بزرگ دورۀ امام یا بعضا این دوره فکر می کنم که نه برای خوشآمد انقلابی ها و به به و چه چه شنیدن، که به سبب ارادت و عقیده ای که دارند، مطیع رهبرند، ذهنم معطوف می شود به روح تعبدشان و اینکه در مسیر رفتن به زیر چتر ولایت الهی، و بهره وری از بارش نور خدا چقدر می توانند سریع حرکت کنند. حالا از این بحث حاشیه ای که بگذریم، مراد این بود که اصل داشتن روح تعبد، که هیچ منافاتی با داشتن روح تعقل و استدلال محوری ندارد، بهترین گوهری است که می تواند انسان داشته باشد. گوهری که تمام خوبی ها از جمله انتظار واقعی امام و ولی و صاحب غایب حاضر تر از حاضرمان را هم در بر دارد.
چهار- خدایا از تو که چیزی کم نمی شود. لطفا به ما هم نمی از روح تعبد واقعی بپاش تا در مسیر توحید واقعی قدم برداریم و از موحد نماهای مشرک نباشیم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۸
... نجفی

نظرات  (۴)

۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۹:۰۹ کوثر متقی
ممنون
این که خیلی ها دوست دارن از آیه های قرآن خودشون به سلیقه ی خودشون برداشت کنند همین نداشت روح تعبد میشه؟
مثلا این که آیه ای تو قرآن که توصیه به حجاب امروزی ما باشه نشده و آیه ای در سوره احزاب هست فقط خطاب به همسران پیامبر هست چیزی که به شکل شبهه مطرح شده ...

پاسخ:
ممنون مطالعه فرمودین
بله.
می تونه این مورد هم به خاطر نداشتن روح تعبد باشه.
ولی بعضی هم برای لباس مقدس به کفر و انحرافشون دست به تحمیل سیلقه شون به نصوص دینی می زنن.
البته تعبد به معنای دنبال تعقل نرفتن نیست. من می تونم متعبد باشم ولی دنبال استدلال پیدا کردن برای مباحث دینی باشم. تا آخر زندگی.
تعبد واقعی...
ایاک نعبد...

اگه آدم به اون درجه برسه...دیگه هیچ چیز این دنیا درنظرش سخت نیست...
تعبدا" پذیرفتن خیلی از مسائل؛ دنیا رو شیرین تر میکنه...
پاسخ:
حالا جدای از قضیه ی شیرینی داستان، فکرشو بکنین دکتر اگه همه مجبور بودیم همه چیو تعقلی پیگیری کنیم دنیا چقدر مسخره می شد و عمرمون تموم می شد و درست و درمون تعبد رو درک نمی کردیم. هر چند یه خواب آلودی مثه من با وضع فعلی هم، وضعش داغونه.


سلام بر جناب نجفی عزیز.

آقا من الآن دارم بر این نوشتۀ نا الکی شما غبطه می خورم.!!
آخه چی می شد اگر ما هم بلد بودیم مثل شما اینطور الکی تر از الکی بنویسیم. هان؟!!
بحمدالله شما هم باسواد و منطقی هستید و هم روحیه تعبدتان بالاست. 

آجرک الله.
پاسخ:
سلام عزیزم
بر چیزهای بد غبطه نباید خورد. باید چشم زد.
:)
بابا نا بلد
سیاه نکن
ما خودمون ذغال(زغال؟) فروشیم یره.
سواد نداشته و منطق مفقود و روحیه ی معدوم تعبدم بخورد توی سرم.
بسه نایب.
هندونه گرونه.
به شما هم تسلیت وقایع عراق و مراق و سالگرد بقیع!
۲۳ تیر ۹۵ ، ۲۰:۱۶ آب‌گینه موسوی
استفاده کردم و البتّه ولایتِ فقیهِ باسط الید را قبول ندارم و این فوایدی که بر آن مترتّب می‌دانید را هم!
پاسخ:
خواهش می کنم.
نه تنها شما که خیلی از علما هم قبول ندارند و ممکن است شما و آن علما درست بیندیشید و ممکن هم هست در اشتباه باشید.
تشکر از خوندن.
باورتون میشه من خودم خیلی مطالبم رو جز همون موقع نوشتن، نمی خونم:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">