لئاندر هر شب دل به دریا می زد و در تاریکی شب شنا می کرد. به سویی که چراغی می درخشید. هرو هر شب با روشن کردن چراغی، لئاندر را راهنمایی می کرد. تا با نور آن راهش را بیابد و به ساحل برسد. تحمل رنج سختی و شنا در آب سرد به وصال می ارزید.
یک شب طوفانی آمد و چراغ را خاموش کرد. هرو نتوانست چراغ را روشن کند. لئاندر در میان دریا سرگردان بود و هیچ راه نجاتی نیافت. در فکرش چه گذشت؟ هرو به خواب رفته؟ فراموشش شده؟ یا اتفاق دیگری افتاده؟ توان لئاندر تمام می شود و صبح روز بعد جنازه اش را کنار ساحل پیدا می کنند. هرو هم خودش را به او ملحق می کند و این یعنی نه فراموشش شده و نه به خواب رفته.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درست یا نادرست! با اختیار یا بی اختیار! مرا بسته ای به چراغ هدایت ازلی ات.
و من
اگر چه هم فراموش کردم و هم به خواب رفتم....
ولی...
الاحسان بالاتمام ای عشق ابد
آخرین مسافر هم پیاده می شود و فقط من مانده ام که من هم در انتهای این خیابان که سیصد چهارصد متر مانده پیاده می شوم. راننده که میانسال است، شاید دیده موقعیتش مناسب است -با لحنی که نمی دانم جدی است یا از سر شکم سیری و شوخی- می گوید: حاج آقا! چیزی می خوام که یه شبه کار دویست سال رو بکنه؟ چیه؟
در دلم می گویم اگر هم این گونه چیزی باشد به کاهدان زده ای. با خنده می گویم اگه چیزی به ذهن شما رسید به ما بگو ما هم نفعشو ببریم. او هم می خندد و چند لحظه بعد پیاده می شوم.
اما فکر می کنم راهی هست؟ چیست؟ اصلا با عدل خدا جور در می آید یک بنده خدایی از ماه رمضان سال قبل تا حالا زحمت کشیده، هوای گناه ها را داشته، عبادتش رو به راه بوده. دست کم در ماه رجب و شعبان، شستشویی کرده، دست کم تر از اول ماه رمضان، مراقب بوده که چه می کند و چه نمی کند. بعد یکی مثل من و تو که ذهنی هرزه و قلبی ولگرد داریم یک شبه کاری بکنیم که بهرۀ ما مثل آن انسان های مراقب یا بهتر از آنها شود؟ این مگر می شود؟
خب نه.
اما به یاد یکی از اساتید قدیمی ام می افتم که بدین مضمون می فرمود: "بعضی چیزها هست که حکم سیل را دارد. زود پاکسازی می کند و خرت و پرت ها را می برد. دقیق تر بخواهید اشکی گرم با آهی سرد در حال توجه به امام عصر عجل الله فرجه. به ویژه در شبهای ماه قدر. کارسازی و نقش این در تقدیرات انسان با هیچ عملی برابری نمی کند." العهدة علیه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2- سفرهای بی بازگشت در قدیم بیشتر از الان بوده، «ظرف اشکی» ظرفی است که زن های قرون سابق وقتی شوهرشان به سفر می رفت، و دلشان تنگ می شد اشک های خود را در آن جمع می کردند تا وقتی شوی بازگشت به وی نشان دهند. فایده های دیگر هم داشت. در یک سایتی(اینجا) یک نمونه ظرف اشکی را دیدم ولی نوشته بود: فروخته شد :(
ــــــــــــــــــــــ
3- فردا روز تاسیس مسجد مقدس جمکران است. تبریک!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
4- با اجازه از دکتر عقیق:
خدایا خودت خوب میدونی این ماه رمضونیه که ما گناه نمیکنیم
این ۲ تا فرشته رو شونه هامونم بیکار نباشن
قربونت بگو یکم مشت مالمون بدن.
مرسی …
زنگ ﺯﺩم به دفتر پاسخ گویی مسائل شرعی پرسیدم:
من داشتم تو اشپزخونه راه می رفتم یهو پام لیز خورد و یه لیوان اب و دوتا دُلمه برگ مو و چهارتا زولبیا و یه دوتا خرما رفت تو دهنم و قورت دادم(ناخواسته)
گفتم حاج اقا الان باید چی کار کنم؟
گفت: یه چای هم بخور بهت بچسبه.
قطع کرد.
یعنی فهمیده بود؟!
حدود 5 سال قبل به کلۀ پوکم زد از همسایگان یا دوستان پیرامون جلوه های ماه رمضانی مولای غایب از نظر و حاضر تر از حاضرمان، پرسش کنم و بعضی از همسایه های گرامی یا رفقای عزیز چیزهایی گفتند.
حضراتی که منت گذاشته و به این وب الکی ما سر می زنند اگر لطف کرده نظرشان را بگویند، در مقابل اسمشان درج می شود و حتما با توجه به درک و معرفت و نوع نگاهتان، بحث به جای خوبی می رسد ان شاء الله.
1- کل ماه! (دوست گرامی، آقا علی حقیقی)
2- دعای افتتاح(رفیق عزیز آقا نایب خودمان)
3-نزول ملائکه و روح بر امام زمان در شبهای قدر(همسایۀ گرامی سرکار خانم آب گینه)
4-
5-
6-
7-
8-
9-
10-
11-
12-
.......
لعنت فرستادن بر دشمنان خدا، اصلا درست است یا نه؟ باید مفهومی باشد یا مصداقی و با ذکر نام می شود؟ فایدۀ لعن چیست؟ جایگاه لعن در هندسۀ دین اسلام کجاست؟ آیا لعن به صورت علنی جایز است یا نه؟ فلسفۀ لعن چیست؟ اگر با لعن کردن ما آسیبی به یک مومن برسد آیا ما مسئول آن آسیب و شریک جرم زیان وارده به وی هستیم؟
دو تن از دوستان نسبت به نظر یکی از همسایگان که با سانسور ما همراه بود، اظهار نظر کرده اند. خواستم در این باره بحث کنم. به ویژه با نزدیکی سالگرد کشته شدن عایشه به دست معاویه و قضیۀ لعن و سب یاسر الحبیب-که مثلا یک روحانی شیعی کویتی است- و داستان مباهلۀ آبروبر او، شاید بی مناسبت نبود این مسئله مطرح شود. اما حوصله نوشتن مفصل ندارم و مطلبی را که دقیقا هفتۀ قبل با یکی از مثلا دوستان در واتس آپ در این باره داشتم را اینجا می نویسم:
یک-
در ماه رمضان که ماه داغ دعا و مناجات است، بسیار به کسب توفیقات، آن
هم به راحتی و در خوشی و سلامتی، تأکید شده است. با تعبیراتی چون یسر، یسار،
عافیت، سلامت و غیره. انسان می تواند توفیقاتی به دست آورد ولی با سختی، می شود
راه به مقصد ببرد ولی پس از فراز و نشیب بسیار، می شود ادب بشود ولی به وسیلۀ
عقوبت و جلال الهی. اما کسب رزق و روزی و توفیق و ره به مقصد بردن و بار به منزل
رساندن و ادب شدن از نوع جمالی و دیدار روی ماه خدا بدون گرفتاری در چاله ها و چاه
ها، را جز فوز اکبر نمی توان نامید. خدا هم بر هر دو راه، یعنی فیض رسانی جمالی و
جلالی تواناست و عرفای جلالی و جمالی زیادی داشته ایم که پرداختن بدانها و کیفیت
حالاتشان خارج از این نوشتۀ الکی است.
دو-
آخر الزمان، دوران عجیب و غریبی است. از جهاتی مدح شده ایم از جهاتی قدح. فساد
عالم گیر و بی نظیری که در هیچ دوره از ادوار بشر سابقه نداشته گریبانگیرمان است و
از سوی دیگر رویش ها و وجود منابع نور و ایجاد ابزاری برای فراگیری هدایت عام نیز
بدون هیچ نمونۀ سابق است و در نوع خود بی نظیر است. دولت نازنین آخر الزمانی امامان
ما نیز در پس این دنیای دو رنگ که یک رویش جهنم و روی دیگرش بهشت است، بر سر کار
خواهد آمد.
سه-
اینکه ظهور امام زمان علیه السلامی که همواره انیس غم و حلیف حزن و هم پیمان اشک خون
آلودی است تا ظهور مبارکشان روی دهد و هم بشر به زندگی واقعی برسد و هم انتقام از
بدکیشان تمام طول تاریخ گرفته شود، می تواند هم به صورت بسیار پیچیده و هزار
مجهولی و با وضع بغرنج و مصداق واقعی فرج بعد الشدة، تحقق یابد و هم آن بهشت زمینی
موعود می تواند خیلی دراماتیک و سهل و ساده و جمالی و دل شاد کن و باورنکردنی و
جهان سومی باشد. اما خدایا به خدایی خودت قسم تو بر هر دو طریقش توانایی، و این نوع
دوم به گمان بنده بسیار خوشمزه تر و لذیذتر است. اصلا اگر به لای قبای مبارکت بر
نخورد، می گویم معمولا وقتی سختی از حد بگذرد خواه ناخواه فرج و گشایش سر و کله اش پیدا می
شود، از این رو مزۀ همان فرض جهان سومی بیشتر است و تحقق گزینۀ شمارۀ یک، که هنری نیست
رفیق بی رفیقان.
دولت آن است که بی خون دل آید به کنار/ور نه با سعی و عمل، باغ جنان این همه نیست:(((
چهار-
اللهم سهّل مخرجه... و افتح له فتحاً یسیراً
«مهدی بیا که جهان در انتظار توست!»
این را با خط خیلی خوشی در شیشۀ پشتی ماشینش نوشته است. قاعدتا از این ماشین های چند صد میلیونی است. من چیز دیگری درباره اش نمی دانم. کلا ماشین شناسی ام ضعیف است و اگر نخندید می گویم تا همین چند سال قبل حتی پراید را با پژو قاطی می کردم. اگر پدرم وانت(و یک ماشین دیگر) نداشت حتی در شناخت اینها هم به اشتباه می افتادم. این ماشین هم از همین ماشین های گران است. چند صد میلیونی ها. دیگر نمی دانم اسمش چیست. قیمتش به میلیارد می رسد یا نه؟ صاحبش قمی است یا زائر است؟ قطعات یدکی اش در بازار ایران پیدا می شود یا نه؟ نمی دانم. فقط آن را در یکی از خیابان های قم دیدم.
بعد کمی با خودم فکر کردم. این آدم نه حالا بیاید از این پرایدهای در پیتی و پر هوادار(البته هواداری از سر اجبار) بخرد، اما می تواند یک ماشین شصت هفتاد میلیونی بخرد و زندگی اش هم بچرخد و لابد از رانندگی هم لذت ببرد. دیگر چه نیازی است که صدها میلیون پول زبان بسته را فدای این لگن!!! کند.
با بقیۀ پولش نه برای غریبه ها، که برای اقوامش که درمانده و گرفتارند قدم خیری بر دارد. بعدش ذهنم می رود به سوی اینکه واقعا این شعار با این ماشین می آید؟
انسان ها در زندگی دارای دردهای بسیار هستند و گویا! آیۀ قرآن است که انسان در رنج آفریده شده است. شاید کسی بگوید اتفاقا این دست افراد هم باید شعار مهدی بیا، مهدی بیا، را سر بدهند تا مشخص شود حتی این افراد هم از زندگی به رنگ فعلی کلافه بوده و اینها هم منتظر! آمدن آقا هستند.
من از این زاویه نمی نگرم. این را می
دانم که خدا می تواند بدون توجه به رفتار و کردار ما در یک روز تمام مقدمات ظهور
را فراهم سازد. اما بالاخره از باب سبب و مسببی هم که شده باید ما بجنبیم و در
رفتار و کردار و گفتار خود اندکی مهدوی شویم تا آقا بیاید. وقتی وسیلۀ نقلیۀ من،
مظهر اسراف است و شاید با ملحقاتی چون مال حرام و چشم و هم چشمی و... هم قاطی است،
اینکه در پشت ماشینم شعری از گوگوش را بنویسم شاید بهتر باشد تا اینکه شعاری را
بدهم که در عمل بر خلافش رفتار می کنم. یزیدی رفتار کردن و شعار حسینی سر دادن
ظاهرا هووی هم اند!
جای بحث بیشتری دارد. می گذرم. اهل فن مثل همین کوثر خودی باید بحث کنند نه ابجد
خوان بی سوادی چون من.
1- عن أبی الحسن الأول ( علیه السلام ) قال قال رسول اللّه صلى الله علیه وآله وسلم : « إنّ اللّه اختار من النساء اربعاً : مریم و آسیة وخدیجة وفاطمة »/ الخصال للصدوق : ج ١ ، ص ٩٦ ، البحار للمجلسی : ج ١٦ ، ص ٢.
امام کاظم(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که حضرت فرموده است: خداوند از میان زنان، چهار زن را برگزید: مریم، آسیه، خدیجه و حضرت فاطمۀ زهرا(علیها و علیهن السلام).
2- عن عائشة قالت : ما غِرتُ على امرأة ما غِرتُ على خدیجة ، ولقد هَلَکتْ قبل أن یتزوجنی بثلاث سنین... / صحیح مسلم : ج ٧ ، ص ١٣٤
عایشه-علیها ما علیها- می گوید: غیرتی نشدم بر هیچ زنی مانند غیرتم بر خدیجه، وی سه سال قبل از اینکه او[حضرت محمد] مرا به همسری برگزیند، هلاک شد!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
الف) برای شرح اوج او چه گویم بهتر از اینکه / پیمبر همسر او باشد و زهراست فرزندش.(حضرت مولی الموالی امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم داماد عزیزشه)
ب) بحث از «مفاضله» و رتبه شناسی اهل بیت(ع)، خیلی جالب نیست، ولی عند التحقیق مقام حضرت زینب کبری و حضرت معصومه از مقام حضرت مریم و حضرت آسیه و حضرت خدیجۀ کبری، بالاتره و البته مقام حضرت خدیجۀ نازنین هم خیلی بالاتر از مقام حضرت مریم و آسیه.
ج) خدایا شفاعت مادر نازنین حضرت زهرا رو روزی همۀ ما شیعه ها کن و عجل فی فرج ولده المطهر المبارک الزکی، حجة بن الحسن المهدی...
د) ادبت رو برم عایشۀ با ادب. به امید رجعت.
از حضرت صادق از پدران گرامی ایشان علیهم السّلام نقل است
که أمیر المؤمنین علیه السّلام روزى در فضاى مسجد نشسته بود و مردم گرد او جمع
بودند که مردى برخاسته و گفت:
اى أمیر المؤمنین چطور مى شود که شما در مکان و منزلت خدادادی بلندی هستید، در حالى که پدر شما در عذاب باشد؟
حضرت علیه السّلام فرمود:
مَهْ فَضَّ اللَّهُ فَاکَ وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ
نَبِیّاً لَوْ شَفَعَ أَبِی فِی کُلِّ مُذْنِبٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ
اللَّهُ فِیهِمْ،
خدا زبانت را ببرد! قسم به خدایى که محمّد را به پیامبرى
مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهکاران زمین را شفاعت کند خداوند آن را مى پذیرد،
أَبِی مُعَذَّبٌ فِی النَّارِ وَابْنُهُ قَسِیمُ الْجَنَّةِ
وَالنَّارِ؟
مگر مى شود که پدرم به آتش در عذاب باشد و فرزند او قسیم بهشت و جهنّم باشد؟!
وَالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ نُورَ أَبِی
یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَیُطْفِئُ أَنْوَارَ الْخَلَائِقِ کُلِّهِمْ إِلَّا خَمْسَةَ
أَنْوَارٍ نُورَ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) وَنُورِی وَنُورَ الْحَسَنِ
وَنُورَ الْحُسَیْنِ وَنُورَ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ
قسم
به آنکه محمّد را به پیامبرى مبعوث فرمود بى شکّ نور پدرم (از بس زیاد است) در روز قیامت همه انوار
خلایق؛ جز پنج نور: نور محمّد و نور من و نور حسن و نور حسین و نور نه فرزند از
اولاد حسین را خاموش و بى اثر مى سازد؛
فَإِنَّ نُورَهُ
مِنْ نُورِنَا خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَى قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ (علیه السلام)
بِأَلْفَیْ عَام.
زیرا نور او از نور ما است و خداوند آن را دو
هزار سال پیش از خلق آدم آفریده است.
منبع:
الاحتجاج للطبرسی، ج1، ص230، و کنز الفوائد للکراجکی، ص 80، و بحار الأنوار للمجلسی، ج 35 ص 69.
ان شاء الله با نابودی وهابیت، زیارت مزار متبرک حضرت ابوحیدر علیه السلام در این دنیای فانی، و شفاعت این وصی بزرگوار حضرت ابراهیم خلیل الرحمن در سرای باقی نصیب همه مان شود صلوات.
من که اصرار ندارم، تو خودت مختاری
یا بمـان یا که نرو یا نگهت می دارم!
ای شوکت تداعی
ای ازدحام رشد...
با سبزتر شبان پر از غم
و نم
با روزهای خوش شادی و طرب!
در کار یک بسیج نهان در درون عمق
آمادگاه شورش سبزی تو ماه
...............................
بخشی از شعر «جنگل» مفتون امینی، شاعر دهه چهل، که دوست داشتم با تصرفی الکی، خطاب به شرق معنویت، ماه خوب خدایش بگذارم.
من واقعا قلم بدی دارم. هنور هیچ وقت نشده از خودم متنی را بخوانم و خوشم بیاید. 6-7 تا کتاب الکی و فکر کنم بیش از صد مقاله الکی تر از من چاپ شده، ولی باید در انتشارات و مجله ای که اراجیف مرا چاپ می کند گل گرفت. جدای از فقر محتوایی و ضعف مضمونی، ظاهر نوشتاری و عبارت پردازی های من ضعیف و نازیبا و گنگ است. چون مستبد هم هستم راضی نمی شوم ویراستاران اراجیفم را دست کم از حیث صوری، اصلاح کنند. خلاصه هیچ گاه نشده چیزی بنویسم و خوشم بیاید. اما در فضای مجازی چند نفر را دیده ام که قلمشان به چشمم زیبا آمده و حس می کنم صرف وقت برای خواندن نوشته هایشان، حالا اگر نگوییم همۀ نوشته ها حداقل بیشتر نوشته هایشان، اتلاف وقت نیست.
نه اینکه در این نتستان غیر از این چند دوست عزیز و همسایه گرامی، کس دیگری خوب نمی نویسد. ولی نمی دانم خدا به من بی همه چیز لطف کرده که همین افراد اندکی را سر راهم قرار داده از خوشنویس ترین افرادی قرار داده که دیده ام. سفید کمرنگ یا همین مسطورۀ خودمان قدیمی ترین آن همسایه ها بود که البته یک سالی می شود کمتر توفیق زیارت نوشته هایشان دست می دهد. در ردیف ایشان یک علی میکائیلی بود و یک حسن صنوبری. که البته صنوبری از مسطوره زیباتر می نوشت و میکائیلی فروتر. اما هر دویشان سر سنگین شده اند و علی که خیلی وقت است رفته و این حسن خان! هم با کلاس تر از این حرف هاست وب ما بیاید. چند بار آمده اینجا و بیشتر در وبلاگ قبلی ام.
یک آّب گینه یا همان نیلوی سابق هست که از دید من خیلی خوب می نویسد. البته وقتی نوشتنش نمی آید خب خوب نمی نویسد! در این اواخر یک دوست خوب به نام نایب و یک همسایۀ گرامی به نام کوثر متقی، روزی ام شدند. با اینکه طول آشنایی اندک است ولی از خواندن مطالبشان لذت می برم. به خصوص آنهایی که واقعا فکر آدم را به خودشان مشغول می کنند. یک تبارک منصوری و سوران هم هستند که البته سوران کوتاه نوشته هایش بیشتر به دلم می چسبد. منصوری هم اگر چه دچار غیب صغری و کبری و وسطی می شود ولی قلم ترسیمی و نوشتاری خوبی دارد. دیگر اگر کسی مثل عقیق یا انار و ساقی و... یادم رفته به بزرگواری خودشان ببخشند.
این مطلب را از این جهت نوشتم که من یک بدنویس در معنای حقیقی اش هستم نه بدنویس در معنای اصطلاحی دکتر عباس حری. پس از من در اینجا و هر جای دیگر، چیز خواندنی و جالب یافت می نشود گشته ایم ما، از این جهت برخی از اعزه که گمان برده اند آن متن «آیین بدنویسی» از من است دقت نکرده اند که من در متن گفته ام این نوشته از مرحوم دکتر حرّی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کلپسه در لهجۀ مشهدی های عزیز یعنی: مارمولک
:)))
هر چند یکی از همسایه ها نوشته توی این ماه با روزه شوخی نکنیم اما:
پرسشگر:
الو؛ سلام
من 90 ساله ام و تا حالا تو عمرم حتی یک روز هم روزه نگرفته ام. کفاره ام چقدر میشه؟!
پاسخگوی مسائل شرعی:
سلام و زهرمار!
ای خاک بر سرت
1- یا باید دو قرن پشت سر هم روزه بگیری
2- یا باید تمام مردم چین رواطعام کنی
3- یا باید کل مردم فلسطین رو آزاد کنی:)
««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««««
دیشب داشتیم افطاری نذری پخش میکردیم
یه پیرزنه اومد گفت : خیر از جوونیت ببینی , پیر شی ننه , یه غذا به من بده.
گفتم : مادر جان ! غذا تموم شده
گفت : خدا بزنه به کمرت , به حق ابالفضل , تیکه تیکه شی , بری زیر تریلی به حق پنج تن. ایشالا جنازه تو از تو جوب جمع کنن
...
دیدم داره خاندانمو به باد میده , رفتم یه غذا براش خریدم دادم بهش.
گفت : پسرم ایشالا هر چی از خدا میخوای , خدا بهت بده!!!!!!!
یعنی دکمه خاموش,روشن دعا و نفرینش به شیکمش وصل بود....... منبع
ــــــــــــــــــــــــــــــ
اینم یه داستان حقیقی:
حاج ملا نصرالله تراب دزفولی صاحب لمعات البیان در شرح مسافرت حجاز
میگوید : روزی با استاد اعظم(یعنی شیخ مرتضی انصاری) در حجر اسماعیل نشسته بودم . دیدم یکی از خدمه
که از خوجه های سیاه بود نزدیک ما شد و روبروی ما و پشت به خانه کعبه نشست
. استاد از از این نحو نشستن بسیار در خشم شد لیکن منع او ممکن نبود.
او با عتاب رو به ما گفت :
انتم العجم بالتمام کفار و کلاب و خنازیر بل انجس(تمام شما ایرانی ها، کافر و سگ و خوک و بلکه نجس تر هستید!)
در این موقع استاد دست در جیب نمود و ربع ریال به او داد سپس آن سیاه روی را فقط به سوی بیت گردانید و گفت :
و رب هذا البیت العجم کلهم اخیار و ابرار و طیبون !(قسم به صاحب این خانه که همۀ ایرانی ها جزو اخیار و نیکان و پاکان هستند)
بعد برخاست و روانه شد .
استاد فرمود اگر میدانستم با ربع ریالی اینهمه مدح عجم مینماید در اول به او میدادم که ما را سگ و خنزیر و کافر خطاب نکند.
توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست...
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
حلقههای زلف تو پای خردمندان ببست
ابروی مقرونت ای دلبر کمان اندر کشید
ناوک مژگانت ای جانان دل و جانم بخست
با چنان مژگان و ابرو با چنان رخسار و لب
بود نتوان جز صبور و عاشق و مخمور و مست...
شادی و آرام نبود هر کرا وصل تو نیست
هر کرا وصل تو باشد هر چه باید جمله هست حکیم سنایی غزنوی(ره)
قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّهِ
بِالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ.
شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ
اللَّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ
وَ أَیَّامُهُ أَفْضَلُ الْأَیَّامِ
وَ
لَیَالِیهِ أَفْضَلُ اللَّیَالِی
وَ سَاعَاتُهُ أَفْضَلُ السَّاعَاتِ.
هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَى ضِیَافَةِ اللَّهِ
به نظر قاصر حقیر، ماه رمضان جدای از اینکه ماه خدا و ماه امیرالمؤمنین و ماه قرآن است، ماه ولایت و امامت و به صورت خاص، ماه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) است. در هر صورت، سعی می کنیم روزه هایمان اگر خالصانه نیست و خیلی به روزۀ بندگان نیک الهی شبیه نمی باشد، با یاد گهگاهی مولای غایب از نظرمان و عطر خوش مهدوی معطر باشد. ان شاء الله.
مطلبی در مورد ماه رمضان و قضیۀ فرج
مطلبی در مورد امام زمان و ماه رمضان که تقریبا یک سال قبل نوشته ام
چه نشاط باده بخشد به من خراب بی تو؟
به دل شکسته ماند قدح شراب بی تو
تو چنان رمیده از من؛ که به خواب هم نیایی
به کدام امیدواری بروم به خواب بی تو؟ رفیع باذل
:(((