تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

شب قدر اول و دوم گذشت. پریشب که چند ثانیه ای! حرم بودم و به خانه برگشتم، از دوستم پرسیدم که امشب کی مسجد محلمان آمد؟ گفت(مثل شب نوزده) شیخ مرتضی آقا تهرانی آمده بود. وی از عشاق حضرت صاحب الامر (عج) است و حتی اگر گاهی خوب مطالعه نمی کند و سخنرانی هایش مقداری سطحی و آبکی می شود، ولی «یابن الحسن» گفتن هایش هیچ وقت بی حال و فاقد روح نیست. گفت در سخنرانی اش [به این ترجیع بند ملال آور تکرار شوندۀ همیشگی] اشاره کرده که بعضی بندۀ خدا نیستند و بندۀ مال و جاه و چیزهای دیگرند.
شاید حرف خودت هم همین باشد. هر چند بسیار بعید می دانم. قضیۀ تو با بقیه فرق دارد. اگر هم زبانم لال از این در وارد شوی ما از در دیگری که امام سجاد عزیزمان در ابوحمزه یاد داده وارد می شویم. بنده بودن ما را منکر شوی، مخلوق بودنمان را چه می کنی؟
تو متکبرتر و مغرور تر و خودخواه تر و مستبد تر و دیکتاتور تر و خودکامه تر از این حرف ها هستی که شریک قبول کنی. چه برسد به اینکه نسبت به بعضی مخلوقات خودت، و لو قیر دلی مثل من، سلب خالقیت کنی. مگه میشه؟ پس لطفا جا خالی نده و برای من و فک و فامیلم و دوستای حقیقی و مجازی ام یه تقدیر مشتی و خوب و درست و درمون رقم بزن. فکر می کنی اگه مثل منی در کار نباشه اون صفات غافر الذنب و قابل التوب و ... را باید کجای دلت بزاری؟ بی استفاده می مونه ها. گفتم که گفته باشم.
در ضمن در مورد ظهور ولی امرت که اوامر تو رو تنفیذ می کنه و حق داره دستکاریشون هم بکنه، دعا نمی کنم کار خاصی بکنی. فکر می کنی خیلی هنر کردی این 1200 سال بردیش پس پرده و هر روز چشای خونبارش رو می بینی و ککت هم نمی گزه؟! می گم چیزی از سرشکستگی! حالیته که هر سال تقدیرای تکراری می فرستی که جانشین و سایۀ قشنگ ات، امضاش کنه؟ یعنی چی که هر سال: امتداد عصر غیبت؟[آیکن یک ناآدم مثلا عصبانی] آخه یه ذره تحول. یه نم حرکت رو به جلو. یه ذره پرش. یه ترکیب بند جدید. یه شعر نو. نگو که انا لا اغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. سر هر کی رو شیره بمالی سر ما رو نمی تونی آخدا. در ضمن چند شب پیش با یه کافر مثل خودم که آمریکا بود بحث-نتی- می کردم. وقتی کم آورد گفت خدا خواب رفته. من ازت دفاع کردم و دهنشو بستم.
اما مواظب باش. با این کارایی که می کنی به ضد خودت رفتار می کنی! اگه چند وقت دیگه یه نفر بیاد بگه این «قریب» گفتن خدا تو نصر من الله و فتح قریب، دچار اشکال لفظی و معنویه، فکر نکن من ازت دفاع می کنم خدای بی نیاز ها؟ نهایتش میگم خدا شوخی کرده! جون هر کی دوس داری بی خیال بقیۀ ماجرای اسارت و غربت حضرت بقیة الله شو. سی برابر علامتای ظهور تو سوریه و موریه محقّق شده. بس نیست؟ به نظرت بازم باید بشینیم و سعدی وار صبر پیش گیریم. ما هکذا الظن بک. قربانت. به امید تغییر و تحول.

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۵/۰۴/۰۸
... نجفی

نظرات  (۲)

۰۹ تیر ۹۵ ، ۰۸:۲۸ آب‌گینه موسوی
:)
شما هم چه دلی دارینا! :(
پاسخ:
نفهمیدم عزیزم
یعنی جرأت دارم؟ یا چیز دیگه؟
شما کتاب «استیصال» رو خوندید؟
اگه می خوندید حال منو درک می کردین دوست ناشناس.
من خیلی وقته به فصل آخر اون کتاب رسیدم و هم خوشحالم هم ناراحت. جمع ضدین کی گفته محاله؟!
:((

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">