جمکرانیه
لئاندر هر شب دل به دریا می زد و در تاریکی شب شنا می کرد. به سویی که چراغی می درخشید. هرو هر شب با روشن کردن چراغی، لئاندر را راهنمایی می کرد. تا با نور آن راهش را بیابد و به ساحل برسد. تحمل رنج سختی و شنا در آب سرد به وصال می ارزید.
یک شب طوفانی آمد و چراغ را خاموش کرد. هرو نتوانست چراغ را روشن کند. لئاندر در میان دریا سرگردان بود و هیچ راه نجاتی نیافت. در فکرش چه گذشت؟ هرو به خواب رفته؟ فراموشش شده؟ یا اتفاق دیگری افتاده؟ توان لئاندر تمام می شود و صبح روز بعد جنازه اش را کنار ساحل پیدا می کنند. هرو هم خودش را به او ملحق می کند و این یعنی نه فراموشش شده و نه به خواب رفته.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درست یا نادرست! با اختیار یا بی اختیار! مرا بسته ای به چراغ هدایت ازلی ات.
و من
اگر چه هم فراموش کردم و هم به خواب رفتم....
ولی...
الاحسان بالاتمام ای عشق ابد
چون عذر بیاوریم