آیین بد نویسی
بدنویسی چنان از اهمیت برخوردار است که هر تحصیلکردهای باید کم و بیش با
آن آشنایی داشته باشد. بسیاری از افراد ممکن است درواقع بد بنویسند، اما
قواعد آن را تنها شنیده باشند. به همین دلیل، این خطر وجود دارد که... زمانی چشم بگشایی و دریابی که بدنویسان جملگی تو را از جرگهی خود بیرون
راندهاند. جرمها همیشه ناشی از غفلتهاست. مبادا آنچه را پیشینیانت به
"دو گندم" فروختند به "جوی" بفروشی. لذت بدنویسی را با زحمت خوبنویسی
معامله مکن که در این داد و ستد، تنها یک تن سود خواهد برد: دشمن تو،
خواننده.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نوشتاری از دکتر عباس حرّی. ایشان همین دو سه سال قبل به رحمت خدا رفتند. از نسل شیخ حر عاملی صاحب وسایل الشیعه هم بودند. دانشمندی ایرانی با اصالت لبنانی:
بدنویسی چنان از اهمیت برخوردار است که هر تحصیلکردهای باید کم و بیش با آن آشنایی داشته باشد. بسیاری از افراد ممکن است درواقع بد بنویسند، اما قواعد آن را تنها شنیده باشند. به همین دلیل، این خطر وجود دارد که پس از مدتی نسبت به این سنت شریف بیگانه شوند . نوشتن دربارهی بدنویسی در واقع تحت قاعده درآوردن تجربههایی است که طی سالها بدنویسی حاصل آمده یا از آثار دیگران آموخته شده است.
دلیل این که تاکنون کسی به چنین امر خطیری دست نیازیده است شاید این باشد که هیچکس شرایط لازم را در خود نیافته است؛ یعنی کسی که هم بد بنویسد و هم بداند که بد مینویسد. این دو شرط اساسی، خوشبختانه، در نگارنده جمع است و دریغش آمد تا مشتاقان و همقلمان را بینصیب بگذارد.
شاید علاقهمندان تازهکار، پس از خواندن این نوشته دریابند که بد نوشتن کار چندان دشواری نیست و قواعد آن را میتوان به سادگی فراگرفت و به کار بست. هر چند نفر که این قواعد را به درستی بیاموزند، نگارنده به اجر خود رسیده است.
نه اصل اساسی را میتوان برای توفیق در بدنویسی به یاد سپرد، اما باید توجه داشت که جمع آوردن همهی این 9 اصل در نوشتهای واحد، کار بدنویسان تازهکار نیست و ممکن است نتوان به سادگی به این مهم دست یافت. لیکن هر چه تعداد بیشتری از آن در نوشته گرد آید مطلوبتر است.
اصل 1. خواننده را ندیده بگیر
بدنویس خوب کسی است که جهان را به دونیم تقسیم میکند: خود و دیگران. در نوشتن باید چنان کنی که گویی نیم دوم وجود ندارد. پیام خود را در بطری نهاده در دریا رها کن، سرانجام ممکن است زمانی، کسی، درجایی آن را بیابد و از مضمون آن آگاه شود.
هنگامی که قلم در دست میگیری به مخاطب خاصی میندیش. با مخاطبان غیر متخصص چنان سخن بگو که با متخصصان همرشتهی خویش. این دون شأن بدنویس است که زبان و بیان خود را به "سادگی" بیالاید و نوشتهی خود را تا اندازه درک مخاطبان کمدانش، خفیف کند. ایشانند که باید مشقت بکشند و از میان افاضات بدنویس کشف رمز کنند.
علاوه براین، احتیاط شرط عقل است؛ بهتر خوانندگان حد خود را بشناسند و هوس نکنند به ذهنیات تو نزدیک شوند. هر چه بدتر بنویسی خوانندگان کمتری خواهی داشت و این ایمنی تو را تضمین میکند. به طور اساسی از پدیدهای به نام خواننده فاصله بگیر. موجود فضولی است و میکوشد به طور دقیق بداند چه میگویی. همین دخالت بیجای این موجود مزاحم سبب میشود که تو وقت گرانبهایت را صرف آن کنی که امکان نزدیکی او را به ذهن خود بیشتر فراهم سازی. هر چه بیشتر به ذهن تو نزدیک شود بیشتر از تو انتظار دارد و تو هم باید انتظاراتش را بیشتر برآوری. عقل سلیم حکم میکند که از آغاز هوشیار باشی. از ابتدا به بدنویسی شهره باش، به طور یقین خوانندهای نخواهی داشت، و به دنبال آن کسی هم آرامش ذهن تو را برهم نخواهد زد.
حسن دیگر این کار این است که میتوانی هر بار مدعی نوع خاصی خواننده شوی. اگر برای کودکان نوشتی و نفهمیدند بگو که برای بزرگسالان نوشتهای. هرگاه بزرگسالان سردرنیاوردند بگو همیشه آثار خوب سالها پس از مرگ خالق آنها شناخته میشود. تا آن وقت هم که مرده و که زنده است!
پیوسته به خاطر داشته باش که خواننده موجودی مدعی و طلبکار است. اگر تمام قلم خود را همدر عسل فرو کنی و برای گل روی او روی کاغذ بدوانی، نیش خود را خواهد زد. بهتر است از آغاز، تکلیفت را با او روشن کنی. بهترین راه قطع ارتباط با خواننده این است که گربه را دم حجله بکشی. با عنوان نوشتهات آغاز کن. همیشه عنوانی را به کار ببر که ربطی به متن نوشتهات نداشته باشد. عنوان را یک بار سبک و سنگین کن، اگر دیدی چیزی از آن دستگیرت میشود بیدرنگ کنارش بگذار. اما هرگاه دریافتی که عنوانت خوانندهی نابکار را به بیراهه میکشد و فریب میدهد، در نخستین حرکت خود توفیق داشتهای.
اصل 2. پرگو و بیربطگو باش
برای آن که اطمینان یابی خواننده را به کلی از صحنه بیرون راندهای، نوشتهات را با جملهها و عبارتهای دور و دراز آراسته کن. باید تلاش کنی که خواننده پی نبرد که کدام کلمه متعلق به کدام خبر است. مرجعهای ضمیرت را چنان مبهم انتخاب کن که خواننده نتواند با اطمینان به منظورت پی ببرد. هیچ لذتی بالاتر از این نیست که خوانندهی سرگردان را مجسم کنی که هاج و واج در مقابل نوشتهی تو در گل مانده است.
هیچ گاه از واژههای ساده و روشن استفاده مکن. این کار را به همان خوبنویسان سادهدل وابگذار. تو باید واژههایی را برگزینی که همگان درنیابند. مهمتر آن که باید آنها را چنان کنار یکدیگر بچینی که پیوندی با یکدیگر نداشته باشند. اگر حس کردی که هر کلمه در نوشتهی تو هویت ویژهای یافته است و در کنار کلمات دیگر ناظر بر معنی و اندیشهی واحدی است، بدان که از اصول بدنویسی عدول کردهای.
سعی کن در هر جملهای اندیشههای فراوان و متفاوتی را جای دهی که همگی ناقص، نارسا و نامربوط باشند. مبادا وسوسه شوی و جملههای پیچیده و چند سطری را به جملههای کوتاه ، ساده و روشن تبدیل کنی. با این کار به خواننده اجازه دادهای که گامی به تو نزدیک شود و این خطرآفرین است.
اگر هوس کردی که متنی را ترجمه کنی، پیوسته استقلال رأی خود را حفظ کن. نگران آن مباش که نویسندهی اصلی چه گفته است. تو خود آن چه دریافتهای بنویس. هرگاه دریافتی که نویسنده مطالبی را نگفته است، تو میتوانی به جای او بگویی. به هر حال انسان جایزالخطا است. ممکن است مطالبی در ذهن داشته که قادر به بیان آنها نبوده است.تو که از چنین کفایتی برخورداری اجازه داری ذهنیات بیان نشدهی او را نیز بشکافی و بیان کنی. به طور یقین نویسندهی اصلی سپاسگزار تو خواهد بود.
اصل 3. به پیوستگی نوشتهات میندیش
یکی از آفتهای بدنویسی رعایت پیوستگی و وحدت در نوشته است. پرهیز کن که واژهها هویتساز جملهها، جملهها هویتساز بندها، بندها هویتساز فصلها، و همهی آنها هویتساز نوشتهات باشند! این نهایت سادهدلی است که فکر کنی رشتهای نامربوطی میبایست این اجزا را از ابتدا تا انتها به هم ربط دهد. چنین "ربطی" ربطی به بدنویسی ندارد. بندها باید نه استقلال درونی داشته باشند و نه نسبت به بندهای دیگر دارای وابستگی بیرونی باشند. هرگاه هر بند از نوشتهات فقط حول یک اندیشه بگردد، بدنویس موفقی نخواهی بود. بکوش که در هر بند به چند مطلب نامرتبط بپردازی. هرگاه هر بند از نوشتهات حاصل منطقی بند قبلی و مقدمهای برای بند بعدی باشد، از اصول بدنویسی بسیار دور ماندهای.
در هر بند هر چه دلت میخواهد بگو و چندان نگران طول و عرض آن نباش. مبادا که مرز هر بند با بند دیگر را تمایز میان دو اندیشه مشخص کند. این راه درستی برای پایان هر بند و آغاز بند دیگر نیست. راه درست آن است که خطکشی در دست داشته باشی و تصمیم بگیری که به طور مثال هر 15 یا 20 سانتیمتر از نوشتهات یک بند را تشکیل دهد. برای این کار از وجب هم میتوان استفاده کرد. هر کجا فکر میکنی باید بند را پایان دهی، بیدرنگ نقطهای بگذار و سپس وارد بند دیگر شو. نگران آن نباش که مطلب آن بند پایان یافته یا ناقص مانده است. مطلوبترین صورت نوشتهی بد آن است که مجموع بندهای یک فصل از نوشته شبیه مجموع محتویات کشکول درویشان باشد. هر چه از هر جا دستت رسید در آن بریز. همان وجه مشترک که همگی در یک کشکول گرد آمدهاند کافی است.
اصل 4. هدف را فراموش کن
هدف داشتن در نوشته کسرشأن بدنویسی و اهانت به منزلت بدنویسان است. بدنویس خوب کسی است که آن چه بر قلمش جاری شد بنویسد. خوانندگان که به هر حال باید در این دنیا تقاص خواننده بودن خود را پس بدهند، محکوم هستند که هدفی را به نوشتهی تو نسبت بدهند، چون این موجودات مزاحم را عادت دادهاند که در نوشته به دنبال هدف بگردند. خوب، آنها چنین اصراری دارند،خودشان هم باید هدفی پیاده کنند و به نوشتهی تو نسبت دهند. این وظیفهی تو نیست.
اگر هدفی نداشتی موظف هم نخواهی بود که از ابتدا تا انتها خط واحدی را دنبال کنی. هر وقت هر چه به یادت آمد و در زوایای ذهنت داشتی بیرون بکش و بر روی کاغذ بیاور. نگران بیربط بودن آنها نباش. این خوانندگانی که من میشناسم چیزهایی را به نوشتهی تو نسبت میدهند که فکرش را هم نکردهای.
اصل 5. نسبت به منابع پیشین بیاعتنا باش
اگر پیش از تو کسانی مطالبی نوشتهاند که با مطالب نوشتهی تو نزدیکی دارد، به تو مربوط نیست. بدنویس موفق کسی است که چنان بنویسد که گویی آن چه نوشته بدایعی است که تنها بر او الهام شده و پیش از او کسی چیزی در آن باب ندیده و ننوشته است. توفیق در این امر چند راه دارد: اول اینکه آنچه را دیگران پیش از این نوشتهاند نخوانی. جهل نسبت به آنها بار مسؤولیت تو را سبکتر میکند. دوم اینکه اگر خواندی، هر چه خواستی استخراج کن و در نوشتهات به نام خود جا بزن. که میفهمد! سوم اینکه اگر از آثار دیگران سود بردی و به آنها اشاره هم کردی، طوری ارجاع بده که خوانندهبه هیچ وجه نتواند به آنها رجوع کند و اشارههای تو را بیابد. تا میتوانی اطلاعات مأخذ را نادرست و نارسا ذکر کن. نه شمارهی جلد درست باشد و نه شمارهی صفحه. اگر کل مأخذ اشتباه باشد چه بهتر!
در اصل، چرا تو این همهی زحمت بکشی و دقت کنی که مبادا در ارجاع به ماخذ لغزشی روی دهد؟ که خوانندهی پختهخوار نمکنشناس به راحتی و بدون دغدغه بتواند محل دقیق اطلاعات را شناسایی کند؟ مگر رمز اصلی بدنویسی خصومت با خواننده نیست؟ پس او را پی نخود سیاه بفرست. چیزی را از جایی بگیر و به جای دیگر ارجاع بده. بگذار خواننده به قدرت و تسلط تو در بدنویسی پی ببرد.
فهرست مآخذ نیز در عالم بدنویسی آرایشی بیش نیست. مشخصات مشتی کتاب و مقاله و مانند آن را به انتهای نوشتهات بچسبان. بدنویس صادق تلاش نمیکند که حتما بین مآخذ و نوشتهاش رابطهای باشد. اگر از چهار منبع استفاده کردهای مشخصات بیست منبع را در فهرست مآخذ بیاور. اگر دلیل این اختلاف را پرسیدند، بگو که "برای مطالعهی بیشتر" آوردهای.
اصل6. راه و رسم نگارش را کنار بگذار
چه کسی گفته است که باید "نمکنشناس" و "زیستشیمیدان" و "ایحجتخدا" را جدا نوشت؟ چه کسی گفته است که نباید بنویسی "باو گفتم" و حتما باید بنویسی "به او گفتم"؟ چه کسی گفته است که آخر جمله باید نقطه بگذاری؟ یا ویرگول را کجا به کار ببری و کجا به کار نبری؟ هر کجا هر طور که میپسندی عمل کن: "هیچ آدابی و ترتیبی مجوی". اینها تلاشهای بیهودهای است که عدهای بیکاره و خوش خیال بر خود هموار کردهاند و میپندارند که راه و رسم نگارش را به دیگران میآموزند. در بدنویسی پایبند هیچیک از این گزافهها مباش.
در به کار بردن نشانههای سجاوندی هم مهم نیست چه راهی را در پیش گیری. کافی است کیسهای پر از نقطه و ویرگول و علامت سوال و تعجب و ... داشته باشی و بپاشی روی نوشتهات. نشانههاها هر کجا فرود آمد، همانجا خوب است. به هر حال، مهم آن است که نشان دهی این نشانهها را میشناسی، جای آن مهم نیست.
اصل7. دیگران را خفیف بشمار
مگر نه آن است که بدنویس جهان را به دو نیم میبیند: خود و دیگران؟ و مگر نه این است که "دیگران" به پشیزی نمیارزند؟ پس بدنویس باید برای وفادار ماندن به این اصل، آن "دیگران" را پیوسته خوار شمارد و این خوار شمردن را در نوشتهی خود بروز دهد. بدنویس خوب کسی است که به دیگران بتازد و دیگران وی را به این صفت بشناسند و از او فاصله بگیرند. اهانت از رموز بدنویسی است، زیرا بدین ترتیب کسی جسارت آن نخواهد یافت که به اعمال بدنویسی بپیچد و بر او خرده بگیرد. پس بکوش که به دیگران لجن بپراکنی.
مهم نیست که چه چیز را بهانهی تاخت و تاز قرار دهی. اگر میخواهی از اندیشهی کسی انتقاد کنی، لازم نیست زحمت بکشی و متن را مطالعه کنی تا به جوهر اندیشهی طرح شده دست یابی و سپس نگرش او را بیازمایی. کافی است کشف کنی که برای مثال عادت دارد قاشق را در دست چپ بگیرد. در معایب این کار داد سخن بده و آنگاه نتیجه بگیر که چنین فرد چپ دستی شایستهی آن نیست که چنین و چنان بیندیشد. بدنویس موفق کسی است که بتواند "شقیقه" را با هر پدیدهی دیگری ربط بدهد. در عالم بدنویسی "لایتچسبک" وجود ندارد.
اصل 8. به محل درج نوشته میندیش
مقام بدنویسی والاتر از آن است که دلنگران آن باشی که نوشتهات کجا درج خواهد شد. اگر گفتند مقالهای برای مجلهای تخصصی بنویس، همانگونه بنویس که کتابی دویست صفحهای را مینویسی. اگر برای مجلهای مینویسی که مخاطب عام و غیر متخصص دارد، همان مقاله را برای آن مجله هم بفرست. نوع خواننده که اهمیت ندارد.
اگر خواستند مقالهای پانصد کلمهای برای دایره المعارف بنویسی، مقالهای سه هزار کلمهای بنویس. یعنی در واقع سر و ته کتاب یا مقالهی قبلیات را بزن و به مقالهی دایره المعارف تبدیلش کن. با این کار از دو جهت سود بردهای: اول، مقالهات بیسروته خواهد شد و این خود نشانهی پایبندی و وفاداری به اصول بدنویسی است. دوم، میتوانی بگویی که تلاشت را کردهای و این مطلب طوری است که در کمتر از سه هزار کلمه نمیگنجد. اگر دایره المعارف حقالزحمهی تو را بر حسب تعداد کلمه پرداخت کند، از این بایت سودی هم نصیبت خواهد شد.
اصل9. هرگز نوشتهات را دوبار مرور مکن
اوقات بدنویسان گرانبهاتر از آن است که به اموری بیهوده نظیر بازخوانی
نوشته و امثال آن بگذرد. آنچه را نوشتی دیگر تمام است. بازگشتن و نوشته را
از آغاز مرور کردن کاری زیانبار است. اگر هر گونه اصلاحی در نوشتهات صورت
دهی، تو را از عالم بدنویسی دور خواهند کرد. چه ممکن است خدای ناکرده چیز
بیربطی را حذف کنی، مطلب از قلم افتادهای را به آن بیفزایی، یا جای دو
جمله یا بند را تغییر دهی. کافی است فکر کنی که همین دگرگونیهای به ظاهر
کوچک، یکباره "بدنوشته"ی تو را به عرضهی ناخوشایند و نامطلوب خوبنویسی
میکشاند. تکرار این جرمها آرام آرام سبب خواهد شد که زمانی چشم بگشایی و
دریابی که بدنویسان جملگی تو را از جرگهی خود بیرون راندهاند. جرمها
همیشه ناشی از غفلتهاست. مبادا آنچه را پیشینیانت به "دو گندم" فروختند به
"جوی" بفروشی. لذت بدنویسی را با زحمت خوبنویسی معامله مکن که در این داد
و ستد، تنها یک تن سود خواهد برد: دشمن تو، خواننده.
خیلی ممنون