عیش بی یار مهیا نشود...
چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۳:۰۳ ق.ظ
ای غایت عیش این جهانی
ای اصل نشاط و شادمانی
گر روح بود لطیف روحی
ور جان باشد عزیز جانی
گفتی که چگونهای تو بی ما؟
دور از تو بتا چنان که دانی!
نی ز تو بتوان برید تا بشکیبم
نی به تو بتوان رسید تا بشتابم
من چو شب از محنت تو هیچ نخسبم
شاید کاندر خیال وصل بخوابم!
راحتم از روزگار خویش همین است
این که تو دانی که بیتو در چه عذابم!
بی تو مهتاب کجا ؟
کوچه کجا ؟
شعر کجا؟
...
۹۶/۰۹/۰۸