یکی از اساتید محترم چند سال قبل داستانی را تعریف کرد و الان! چقدر این بیت شعرش ناز می نماید: «پیش درخت نسترن، وقت گل انار قم/دست من شکسته دل، دامن گلعذار قم»
یکی از اساتید محترم چند سال قبل داستانی را تعریف کرد و الان! چقدر این بیت شعرش ناز می نماید: «پیش درخت نسترن، وقت گل انار قم/دست من شکسته دل، دامن گلعذار قم»
عَیْنًا یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ!
خجالت و شرمندگی سراسر وجودم را فرا می گیرد آن گاه که به خودم می نگرم و این که بر کناره این دریای بی کرانه این همه وقت ایستاده ام؛ ایستادنی که در پی اش دل به دریا زدنی نبوده تا قهراَ آب زلال این بحر نیلگون که حرکت موجش عرق شرم بر رخ لطیف نسیم می آورد کدورت هایی بزداید(تازه این اول عشق است) و یا دست کم مشتی آب بردارم و خنکی آرامش قلب را از تماس آب با دستم بلافاصله درک کنم. سهل است این کارها را نکرده که حتی از منظره و افق آبی فلک وش دریا هم بهره نبرده ام. تازه رو گردانی هایم جای خود دارد که خودش حدیثی غمین و غمی دلگز است. تنها گاهی به توصیفاتی که از این دریا کرده اند، آن هم با عدم دقت کافی گوش داده ام؛ اما این دریا نه به مانند دیگر دریاهاست که تا قطره ای نستاند مرواریدی نپرورد و تا قربانی یی نگیرد قربانی هایی ندهد و اگر روزانه کشتی و قایقی را در هم نشکند روزش شب نمی شود. اینجا دریای جان است که صدفش به رایگان گوهر می دهد و مرغابی اش بدون رنج غوطه خوردن ماهی می خورد و ابر بی زحمت دریوزگی، از آبش سیراب می شود و قس علی هذا.
فقط یک شرط دارد و آن شکست است و شکستن. اگر کشتی هستی و یا در کشتی، باید بشکنی و الا که باید مثل تخته پاره ای از همان ساحل بر موج سوار شد و به دل دریا رفت. در هر حال ترک خود لازم است و شکست بت نفس. چه آن بتی که این اندازه جسور بوده که بر وجودش رقم نمود کشیده(و این هم باز هنر است در حد خودش) و سوار بر کشتی شده و در میانه است و چه آن که هیچ هم نشده و سبک بالش در ساحل پندارند اما در دلش غوغاست. اینکه باید بشکنم را از برم ولی در عمل اثبات کردم فقط لقلقه زبان بوده و بس. اصلا مزه کار به این است که خودشان بشکنندت و سپس بسازندت؛ آشپز که دو تا شود غذایشان را به سخره گرفته اند از قدیم! و من الان سالم مانده ام مثل قبل؟ و این شکستگی بدیع و واضح، قسم حضرت عباس می خواهد مگر؟ و اصلا می توان باور کرد که معلول فعل خود هیچ کاره ام است مثلا؟ نباید حرفی زد که بر تو بخندند. باور نداری ای دریای جان از آن خیز موج بر ساحل گذر کرده ات بپرس. خوب نیست آدم کاری را که می کند نصفه و نیمه رها کند. نه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چون سوختی ام بر ده، خاکستر من بر باد
شاید که بدین حیلت بر دامنت آویزم!
من آن گدا سمج مبرم کنایه نفهمم
که رفتنم ز سر کویت اعتبار ندارد!
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون
ای تو ولی احسان دل، ای حسن رویت دام دل ای از کرم پرسان دل، وی پرسشت آرام دل
ما زنده از اکرام تو، ای هر دو عالم رام تو وی از حیات نام تو، جانی گرفته نام دل
بر گرد تن دل حلقه شد، تن با دلم همخرقه شد وین هر دو در تو غرقه شد، ای تو ولی انعام دل
ای تن گرفته پای دل، وی دل گرفته دامنت دامن ز دل اندر مکش، تا تن رسد بر بام دل
ای گوهر دریای دل، چه جای جان چه جای دل روشن ز تو شبهای دل، خرم ز تو ایام دل
هیچ برگ از درخت بی امر خدای عزوجل نیفتد و هیچ ذره بی اذن او از جای نجنبد.
اندیشه ها به علم او در دل آید و احشا به فرمان او در جنبش آید...
و چون عزیز جلیل در ملک خویش تصرفی کند که را فضولی رسد که دست پیش آرد یا با وی چون و چرا کند؟
هی! که را باشد مجال این، که را؟
آدمی مگر فراموش کرده که در بیغوله عدم، ناچیز و منسی افتاده بود. نه در کاری و نه با وی کاری...هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا...
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست/که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست
احسن التراتیب فی نظم درر المکاتیب؛ ص ۲۸۰-۲۸۲
خوشوقت آنکه بخت به دامت فکنده است *** آزاد خواجه ای که به خیل تو بنده است
جانانش هر که نیست تمتع ز جان نبرد *** مردار دان تنی که دل از دوست کنده است
حاجت به غمزه نیست دل از دست داده را *** با ساربان بگوی که اشتر رونده است
باشد شبان تیره امیدم به روز وصل *** شادم ازینکه در پس هر گریه خنده است
دنیا به صورت ار چه عروسیست دلفریب *** لیکن چو نیک در نگری زال کنده است
یوسف صفت نخست نماید به چشم خلق *** چون صید او شدند چو گرگ درنده است
گر بنده خود گداست ولی خواجه پادشاه *** بختم نو است گر چه مرا جامه ژنده است
دل بر گرفت «بیدل» از آن یار تند خو *** مسکین خیال کرد که بی دوست زنده است
گر بماندیم، باز بردوزیم جامه ای کز «فراق» چاک شده
ور بمردیم عذر ما بپذیر ای بسا «آرزو» که خاک شده
:(((
هر چند می پرم به پر و بال بی خودی
از «عالم خیال تو» بیرون نمی روم :((
مینماید که مگر دوش به خوابت دیدم که من امروز ندارم به جهان گنجایی!
ساربانا بمخوابان شتر، این منزل نیست همرهان پیش شدستند که را میپایی؟
پ.ن:
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است!زمان به تندی می گذره !
و کارا به کندی پیش میره !
و این اصلاً عادلانه نیست :|
از: اینجا
سقف مسجد شیخ لطف الله اصفهان
یکم- به قول سعدی «ندانم کجا دیده ام در کتاب»، یا شاید در روزنامه، که یک خبرنگار خارجی وقتی در دوران جنگ به ایران آمده بود؛ گفته بود: «من تا به حال جنگی به این عجیبی و پر از شگفتی ندیده ام. سربازان ایرانی بی نظیرند. اول خودشان را می کشند، سپس به جنگ دیگران می روند»(نقل ذهنی)؛
منظور وی تهجد و اخلاص و شب زنده داری و مناجات محوری و ایثار رزمندگان ما بود. البته نه اینکه همه این طور بوده باشند، طبیعی است که کاستی هایی هم وجود داشته و بی اخلاصی هایی و خودخواهی هایی و راحت طلبی هایی وووو
چنانکه در جنگ های انبیای الهی و امامان با دشمنان خدا هم این گونه بوده که در جبهۀ حق، سربازانی بوده اند که یا از ابتدا ایمان نداشته و به هر دلیل، وارد گود مبارزه می شده یا در میانۀ راه ایمانشان متزلزل می شده است. در جنگ ما هم این چیزها وجود داشته باشد ولی از حیثیت تقدسی که دارد، نباید این امور برجسته شود و فقط برخی افراد از جمله سران نظامی از جهت رفع آسیب های مشابه باید این موارد را بکاوند.
خلاصه جنگ ما یک اکسیر عجیب بود. دسته ای از خارجی ها و سران کفر بهتر از ما ایرانیان، حرف جنگ را فهمیدند و این که این کیمیای عجیب، چگونه مس وجود افراد را نقره و طلا می کند. شاید و بلکه حتما، هیچ کشوری در دنیای معاصر، چنین نمونۀ تجربه شده ای را ندارد و البته صد حیف که ما بهره برداری کافی از این امر نمی کنیم. اگر چه همین فرهنگ ایثار و جهاد و جانبازی و شهادت که رگۀ نه چندان پر رنگی در ادبیات و فرهنگ و شعر و سینما و رسانه و معماری و... ما دارد، هم در جای خودش ظرفیتی بس بزرگ و نعمتی بس سترگ است.
دویم- از ابتدای تاریخ تا زمان ظهور امام عصر(عج) همواره انسان هایی از خودی ها بوده اند که کارشان نق زدن بوده و هست. اینها نه تنها سنگی از راه بر نمی دارند که سنگ راه می شوند. در بحث جبهه و جنگ نیز همین طور است. چه جبهه و جنگ دهۀ شصت و چه الانِ سوریه و عراق و لبنان.
البته نقد منصفانه و فایده مند که از روی تخصص و خرد صادر شده و تالی فاسد نداشته باشد، با نق زدن فرق دارد ولی اغلب کسانی که خود را نقاد می بینند هم در حقیقت مهر نق نقو بر پیشانی شان می خورد و بس، اگر چه پس از مرگ این مهر را ببینند.
در میان روحانیت هم همین الان بعضی هستند و قبلا هم بوده اند. در روحانیت لبنان و عراق هم هست.
چند وقت پیش یکی از دوستان مجازی که طلبه است، در واتس آپ می گفت آیت الله فلانی گفته خمینی! چه طور می خواهد جواب خون هایی که به دستور وی ریخته شده را بدهد؟
برای وی نوشتم: این آقا که خدایش بیامرزد، واقعا مجتهد بوده؟ اصلا معنای اجتهاد و تصویب و تخطئه را می داند؟ و اینکه ما مکلف به وظیفه ایم و لو بلغت النتیجة ما بلغت؟ اگر آن خدابیامرز در زمان امام علی بود، چنان که ابن عباس گفت، وی هم می گفت ای علی! تو جواب خون این طوایف مسلمین را چطور می دهی؟
گفت قیاست مع الفارق است.
من: قیاس مع الفارق نیست. درست که حضرت امام علی معصوم است و امام خمینی معصوم نیست.
ولی امام علی نیز بر اساس ظواهر رفتار می کرد و مجتهدین واقعی، یه ویژه معتقدان به ولایت فقیه، خود را عینا در جایگاه امام می بینند و تالی تلو وی، نه در مقامات باطنی که در وظایف اجتماعی؛
و چون موضوع واحد بود محمول هم یکسان است.
به جای ترویج این افکار و نقل قول از فقهای بی بصیرت(نمی گویم معاند) برو این دورۀ درخشان تاریخ بشر، و نه تنها تاریخ اسلام و ایران، را به مسخره نگیر و اگر مادح خورشید نیستی و گره گشا؛ دست کم ابر سیاه و سنگ راه نباش، و حقیقت را نمی بینی ره افسانه مزن.
اگر هنوز با نظام طاغوتی پهلوی انیس و حلیف بودیم و امام خمینی هم مثل تفکر آقای شما همین طور کنار می آمد، خوب بود؟
جوابم مثل اینکه تند بود دیگر رفت که رفت!
سیوم- و إن ربک لبالمرصاد؛ امروز سالروز عملیات مرصاد است. اگر چه به برکت بصیرت امثال محسن رضایی که اگر ایمانش قوی تر بود چنان نمی کرد که کرد، اواخر جنگ وقایع ناگواری رخ داد و داستان آیت الله منتظری و نفوذی های بیتش هم مزید بر ناگواری ها، ولی عملیات مرصاد حسن ختامی بر آن دورۀ درخشان جنگی شد.
عملیات مرصاد- ویکی پدیا
به رغم روحانیت ستیزی مستمری که در دو قرن اخیر جریان داشته و دارد، ولی علمای راستین شیعه از افتخارات تمام طول تاریخ تشیع و همۀ شیعیان به شمار می روند و به شهر و کشور خاصی محدود نمی شوند. یکی از تیره های روحانیون که معمولا مورد کم اعتنایی واقع می شوند، علمای لر هستند. در میان این تیره، بعضا علمای بروجرد کمی معروف تر هستند ولی در مجموع علمایی مظلوم به شمار می روند. منطقۀ دلفان لرستان سابقه ای کهن در تشیع دارد و خاندان کاظمی موموندی از مشهورترین خاندان های این منطقه اند.
امروز که 1395/5/5 است دقیقا برابر بیستمین سال شمسی ارتحال علامۀ کبیر مرحوم آیت الله شیخ محمدرضا کاظمی(متوفای 5-5-1375 ش) است. وی با اینکه از علمای کرمانشاه شمرده می شد، ولی از همان خاندان کاظمی دلفان است. مدفن وی در کرمانشاه است و من یک دهۀ محرم در مسجد ایشان منبر رفته ام و با اینکه شامۀ استشمام معنویت ام زیر صفر است، ولی عطر خوش آرام بخش مسجد ایشان هر گاه که به یاد آن مسجد می افتم، روح نوازی می کند نامرد!
این فقیه مجاهد و انقلابی از نمایندگان خبرگان کرمانشاه بود. برادرشان مرحوم شیخ فرج الله کاظمی نیز از فقهای بزرگ و مجاهدان کبیر بود. فرزند مرحوم شیخ فرج الله هم شیخ علی کاظمی بود که سال قبل در تهران درگذشت. از این خاندان علمای دیگری هم برخاسته اند که مجال ذکرشان نیست. رحمة الله علیهم و علی الشیعة الابرار من الاحیاء و من ارتحل الی دار القرار. در ادامۀ مطلب به نقل از وبلاگ علمای کرمانشاه، شرح حال مختصری از ایشان آمده است.
سوره مبارکه حمد مشتمل جمیع معارف الهیه است.
در بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین معارف غیرقابل تحمل برای ما است که اگر کسی به حقیقت در الحمدلله غور کند می یابد که در عالم وجود جز خدای تعالی چیزی و کسی نیست که اگر بود حمد مختص بذات اُلوهی نبود.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، که قلم باید بشکند اگر گمان شود ورای اوست.
پس ای عزیزم! کتب عرفا را بخوان به قصد فهمیدن یا ذوق کردن همین کلمۀ شریفه.
امام خمینی(س)
شاگرد: استاد، چکار کنم که خواب امام زمان عجل الله تعالی فرجه رو ببینم؟
استاد: شب یک غذای شور بخور، آب نخور و بخواب.
شاگرد دستور استاد رو اجرا کرد و برگشت.
شاگرد: استاد دیشب دائم خواب آب می دیدم! خواب دیدم بر لب چاهی دارم آب می نوشم، کنار نهر آبی در حال خوردن آب هستم! در ساحل رودخانه ای مشغول...!
استاد فرمود: تشنۀ آب بودی خواب آب دیدی؛ تشنه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) شو تا خواب امام زمان ببینی.
بر ثانیه ی ظهور مهدی صلوات. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
منبع: این جا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیری ست که از روی دل آرای تو دوریم
محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم
تاریک و تهی پشت و پس آینه ماندیم
هر چند که همسایۀ آن چشمۀ نوریم سایه
وزیر ارشاد و پیشنهاد راهگشا:
باید آهنگسازها را به حوزه علمیه بفرستیم
✒ دارم به روزهای زیبایی فکر میکنم که همه مون تو سالن های کنسرت نشستیم و در حالیکه نورهای آبی و سبز لیزری تو هوا میچرخه، مجری پشت بلندگو می گه : حالا این شما و این ملا فرهاد فخرالدینی! همه مون کف مرتب می زنیم .
ملا فخرالدین میاد پشت تریبون ومیگه: «رب الشرح الصدری و یسرلی امری واحلل عقده من جهازی لاسیما بیانو و تار»
بعد ادامه میده: مومنین و مومنات عزیز بنده ملافرهاد فخرالدینی مجتهد متجزی، دیشب بین تعقیبات نماز آهنگی ساختم که الان به همراه مابقی هم حجرهای های «حوزه علمیه هنر و اجتهاد» براتون اجرا می کنم فقط خواهش شئونات ما علما رو رعایت کنید و فقط با دو انگشت دست بزنید. حالا همنوایان رو معرفی می کنم:
ملا کیهان کلهر( یکی فریاد میزنه : تکبیر! ملت: الله اکبر. الله اکبر) ملا سالار عقیلی( عقیلی وارد میشه یکی داد می زنه: صل علی محمد بوی ممرضا اومد) ملت یاد محمدرضا شجریان می افتن و صلوات محمدی پسند میفرستن و هر بار یکی میگه :« بلن تر برفست).
اخوان آیات عظام کامکارها( کامکارها وارد میشن) دوباره صلوات .
موسیقی شرعی با صدا و ساز آواز آهنگسازها وموزیسینهایی که به پیشنهاد علی جنتی وزیر ارشاد رفتن حوزه و مجتهد شدن و احکام رو استنباط کردن اجرا میشه.
بوی گلاب و عطر تی رز فضا را گرفته و تسبیح شاه مقصود که از شدت تاثیرات روحانی موسیقی شرعی تو دستها میچرخه فضای معنوی زیبایی ایجاد کرده.
موسیقی که تموم میشه ملت دست همو میگیرن و بعد انگشتو میذارن رو لباشون و پیشونیاشون و میگن : تقبل الله!
بعد از مراسم هم مجری از حضار بخصوص عزیزان نیروی انتظامی میخواد که سوالات شرعیشون رو بعد از مراسم از ملا کلهر و ملا فرهاد بپرسن و تاکید میکنه :
«اون عزیزانی که پرسیدن کفاره گوش دادن ترانههای تتلو چقدره بدونن فتوای علمای موسیقی منجمله ملا محمد رضای شجریان اینه که کفاره گوش دادن به آهنگ تتلو به اندازه قیمت سه تا تنبکه»
در پایان مراسم با دعای وحدت به پایان میرسه و مجری ابراز امیدواری میکنه اون خواهرانی که به دلیل عذر شرعی نتونستن حضور پیدا کنن هم بزودی امکان حضور در مراسم رو پیدا کنن و مجددا تشکر میکنه از وزیر ارشاد که با پیشنهاد راهگشای خود ابواب فقه و اجتهاد را بر هنر گشودن و آرزو میکنه انشالله مابقی هنرمندان بالاخص در هنر حرکات موزون از همین روش و با استنباط احکام به درجه اجتهاد و استنباط برسن و مثل موسیقیدانان عاقبت به خیر شن.
عارضم که در اخبار اومده بود آقای علی جنتی همچنین پیشنهاد کردن علما هم دستگاه های موسیقی یاد بگیرن که این یکی رو تستسترون نمیکنم طنزشو بنویسم.
منبع: اینجا
إذا مــا ضاقــک الغــمّ فضع فی الرأس أقداحا
فإنّ الهـــمّ إن طاحـت بـــــه مشمولــــة طاحا
طرف توی یه مانور از هواپیما با چتر میپره پایین چترش باز
نمیشه ،
میگه : خب خدا رو شکر که این فقط یه مانوره
!!!
یارو میره ته استخر تا میاد بالا می گه : کاشی کاره عجب نفسی داشته !!!