ما در خور او نهایم، لیکن
با این همه هم امیدواریم
من خراب نگه نرگس شهلای توام
بی خود از بادهٔ جام و می مینای توام
از آهن است سقف فلک، گوییا که نیست
تیر دعای خسته دلان را گذار از آن![]()
![]()
۱۴۴۵ هجری قمری.
جانا به غریبستان چندین بنماند کس/ باز آی که در غربت قدر تو نداند کس
رفتی دو سه روزه بازگردی/نی گرد جهان به ناز گردی!
باد بهار میدمد و من ز یار دور
با غم نشسته دایم و از غمگسار دور
از بهر یکی جرعه دو صد توبه شکستیم
در دیر مغان روزه گشادیم دگربار!!!
کربلای معلا، شهریور ۱۴۰۲
زعامت، رهبری، پیشوایی و امامت جامعه یکی از معمولی ترین و سطح پایین ترین شئون امام علیه السلام است و در ایامی خاص همچون عیدها، این شان و منزلت و جایگاه جلوه عمومی بیشتری برای مردم دارد...
و شاید از همین روست که در عصر غیبت امام علیه السلام، اشتداد حزن و غم در اعیاد افزون تر است؛ و کلما اشتدت الافراح اشتدت الاحزان.
الآن هم شاهد سه عید متوالی در سه روزیم: عید عرفه، عید قربان و عید جمعه. به بیان دیگر یعنی ترافیک غم و غصه-و لو غیر علنی- در حد لالیگا!
عید می تواند تداعی چیز دیگری هم باشد: بازگشت و معاد دنیوی و اعاده دین و تجدید اساس آیین توسط وارث اهل بیت ختم المرسلین صلوات الله علیهم اجمعین.
برخی دوستان تمدن دوست که در عصر غیبت برای شیعه رسالت جهانی قائل اند نه اینکه توهم دارند می توانند رقمی بر بحر زنند و دنیا را بسازند، از این رو دوست ندارند قبول کنند که ظهور حضرت حجت علیه السلام به معنای ورود در عصر جدیدی است؛ با زیر و رو شدن اساسی گذشته ای که طبعا حال بالفعل و آینده بالقوه ماست.
خداوند معید است و حضرت صاحب الزمان علیه السلام نیز هم. لذا آب در هاون کوفتن و عرض خود را بردن است تلاش برای نپذیرفتن برابری ظهور با تخریب درست و حسابی زمین و زمانی که ما هم جزوش هستیم.
این المتخیر لاعاده المله و الشریعه؟
ای باد سلام ما بدو بر...
زاهدان تسبیح میخوانند و "خسرو" نام دوست
ذکر هر کس آنچنان باشد که تلقین کرده اند
من آمدن به پیشت، دانی نمیتوانم
اما اگر تو آیی، دانم که میتوانی...
گرچه ز من ملول است او -ای صبا- چنان کن
کین نامه -هر چه بادا- بادا بدو رسانی
رخ تو رونق قمر بشکست / لب تو قیمت شکر بشکست
لشکر غمزهی تو بیرون تاخت / صف عقلم به یک نظر بشکست
بر در دل رسید و حلقه بزد / پاسبان خفته دید و در بشکست
من خود از غم شکسته دل بودم / عشقت آمد تمامتر بشکست
نیش مژگان چنان زدی به دلم / که سر نیش در جگر بشکست
نرسد نامههای من به تو ز آنک / پر مرغان نامهبر بشکست
قصهای مینوشت «خاقانی»
قلم اینجا رسید و سر بشکست
فرمود:
نزیلک حیث ما اتجهت رکابی
و ضیفک حیث کنت من البلاد
و خوش سرود:
نام تو نویسم ار قلم بردارم
کوی تو گذارم چو قدم بردارم
جز روی ترا نبینم ای جان جهان
در عمر خود ار دیده ز هم بردارم
ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک شکایت در گوش وصل خوانم
دانی چگونه باشم؟ در محنتی چنینم
زان پس که دیده باشی در دولتی چنانم
با دل به درد گفتم: کاخر مرا نگویی
کان خوشدلی کجا شد؟ دل گفت: میندانم
آری گرت بیابم روزی به کام یابم
ورنه چنانکه باشد زین روز درنمانم
گهگه به آب دیده خرسند کردمی دل
کار آنچنان شد اکنون آن هم نمیتوانم:((
من این همه ندانم، دانم که میبرآید
جانم ز آرزویت، ای آرزوی جانم

باد سحری گذر به کویت دارد
زان بوی بنفشهزار مویت دارد
در پیرهن غنچه نمیگنجد گل
از شادی آنکه رنگ رویت دارد
منتظر همه چیزش با بقیه فرق می کنه
از جمله سال تقویمی اش.
۱۱۱۰ سال از آغاز غیبت کبری(لعنه الله علیها) گذشته و امروز روز اول سال جدید غیبته. سال ۱۱۱۱ غ ک.
حلول سال نو تسلیت!!!
هرچه در مدح تو گویند رواست
جز تو ، وانلمیزل و سبحانست
شعر جز مدحت تو تزویرست
شغل جز طاعت تو عصیانست
من چه دانم شرف و رتبت آنک
عقل در ماهیتش حیرانست
از تو آن مایه بداند خردم
که تو را جز به تو نتوان دانست
کس دگرباره درین دم نرسد
می بخور گرچه مه شعبانست!
####
حکیم انوری، با تلخیص و تصرف
نه هفتهایست، نه ماهی، که رفتهای زبر ما
نهفته نیست کزین غم چه دیده چشم تر ما
زمان ما به سر آورد درد عشق تو، جانا
هنوز تا غم هجران چه آورد به سر ما...
ز ظلمت شب هجران به زحمتیم، چه بودی
کز آسمان وصالی بتافتی قمر ما؟...
نمودهای که: چو غایب شوند مهر نماند
بیا، که مهر تو غایب نمیشود ز بر ما
از تو همین تواضع عامی مرا بس است
در هفتهای جواب سلامی مرا بس است
نی صدر وصل خواهم و نی پیشگاه قرب
همراهی تو یک دو سه گامی مرا بس است
بیهوده گرد عرصهٔ جولانگه توام
گاهی کرشمهای و خرامی مرا بس است
خمخانهای نمیطلبم از شراب وصل
یک قطره بازمانده جامی مرا بس است