بوی خوش ماه ذی قعده...
جدای از قضیه اربعین موسویه، کلا ذی قعده چون ظاهرش بوی درماندگی و مسکنت و قعود میده جون میده واسه چله نشینی.
و
سالروز نمادین ولادت حضرت فاطمه معصومه صلوات الله علیها و روز دختر مبارک....
بوی خوش ماه ذی قعده...
جدای از قضیه اربعین موسویه، کلا ذی قعده چون ظاهرش بوی درماندگی و مسکنت و قعود میده جون میده واسه چله نشینی.
و
سالروز نمادین ولادت حضرت فاطمه معصومه صلوات الله علیها و روز دختر مبارک....
رب ادخلنی مدخل صدق
و اخرجنی مخرج صدق
و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا
این تگرام و واتس آپ و امثال اینا با تمام خوبی هایی که دارن، بدیهای زیادی هم دارن مثل بلعیدن وقت ملت و بازدهی غیر متناسب با ارزش اون اوقات. دیگه اینکه تشدید کنندۀ خصلت کهن ما ایرانیاس؛ یعنی همون دخالت و اظهار نظر تو هر چیز.
فردا جمعه س.
کاشکی گاهی دسته جمعی به یاد شما بودیم آقا. با قلوب هماهنگ، نه دلای پراکنده و هرزه گرد.
تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن
که بضاعتی نداریم و فکندهایم دامی!
چه گویم چه دانم که این داستان
فزونست از حد و امکان ما
چگونه زنم دم که هر دم به دم
پریشانترست این پریشان ما
چه کبکان و بازان ستان میپرند
میان هوای کهستان ما
میان هوایی که هفتم هواست
که بر اوج آنست ایوان ما
از این داستان بگذر از من مپرس
که درهم شکستست دستان ما
اضطرار، دروازه نجات و بشارتگر آرامش و آسایش است. کلا خدای نازنین این اندازه متکبر و مغرور و شاسی بلند تشریف دارد که بیشتر خواهان افتاده ها، شکسته ها و خمیده ها است تا مدعیان و متوهمان به استقلال.
فقط مشکل اصلی در عدم آسایش و آرامش مترتب بر اضطرار، این است که گاهی ما در اضطرارهای خودساخته می افتیم و اگر نجاتمان بدهند، برداشت بد می کنیم لذا ضرورت دارد درماندگی و اضطرار ما استمرار بیابد تا...
حالت دوم، اضطرارهای غیر اولویت دار است. اصلا حالم به هم می خورد از نقل کرامت در مورد بزرگان، که درمانده و مضطر می شده اند و فرج و گشایش هم خواه ناخواه نقاب از روی افکنده و رخ نمایی می کرده است.(تازه اینها معمولا اضطرارخودساخته ندارند و در بحث اضطرارات غیر اولویتی هم، معمولا غیر اولویت های سطح پایین ندارند.) با خودم می گویم حیف از عدم التفات واقعی ما مثلا مردم عصر امام زمان علیه السلام، که اصولا فاقد اضطرار راستین نسبت به جناب ایشان هستیم. ای عجب دلمان بنگرفت و نشد جانمان ملول/زین هواهای عفن وین آبهای ناگوار.
هوا که گرد و غباری می شود، و ضعف ما در برابر حوادث ساده دنیوی نمایان تر می شود از این حیث که ممکن است توجهمان به مضطران و درماندگان، و لو نیم میلیاردم درصد به مضطر اصلی روزگارمان، جلب شود کمی خوشحال ترم. نه مثل حال آن عارف عصر مولوی، که در قحطی شاد بود و الی آخر؛ که همین طور الکی بر مشی شهید مظلوم مرحوم سید حسن مدرس که....
الذین
۱- قالوا ربنا الله
۲- ثم استقاموا
تتنزل علیهم الملائکه
تعلق دو گونه است: منفی و مثبت.
منفی اش تعلق و وابسته گی به امور پست و رذل است.
تعلق مثبت هم خب می شود طرف مقابلش؛
قوی ترین نوع تعلق، تعلق و ربط و وابستگی قلبی است، نه زبانی و نه حتی عقلی.
و عالی ترین مصداقش، تعلق قلبی به لنگر زمین و زمان، امام غایب از نظر، حضرت صاحب الزمان علیه الصلاه و السلام است.
همان مه وشی که در عرصات هستی از ما به ما اولی تر است.
در تعلق قلبی، لازم نیست(و بلکه خنده دار و بی فایده است که) به شخص متذکر شویم که به یاد معشوق بیفتد و باطنش به خاطر وی سبز و زنده باشد،
و اصولا فکر می کنم اصلی ترین علت استمرار غیبت، ضعف و بلکه نبود این تعلق قلبی است که اگر بود وضعیت لعنتی فعلی ما، طور دیگری بود.
تعلق ایجاد ربط می کند و ربط پیغامبر وصل است.
صِلِ اللهمَ بیننا و بینه وصلهً تودی الی....
________
در باب نهی از تذکر و تعلیم به شخص دارای تعلق و به بیان دیگر عدم لزوم پرداختن به ذاتیات اشیاء و خلط تذکر به عروضیات، فی الجمله به این شعر صائب حکمت دان، می توان استشهاد کرد:
به مژگان اشک پاشیدن میاموز
به ابر تیره باریدن میاموز
به زلف آه،پیچیدن مده یاد
به در اشک، غلطیدن میاموز
دل ما را به درد خویش بگذار
به ماتم دیده نالیدن میاموز
نمی آید عنانداری ز سیلاب
به عاشق پای لغزیدن میاموز
مکن تکلیف جان دادن به عشاق
به مستان جامه بخشیدن میاموز
به شام هجر، دلگیری مده یاد
به مهر و مه درخشیدن میاموز
مده تعلیم خونریزی به نشتر
به مژگان سینه کاویدن میاموز
هوس بیطاقتی را خوب دارد
به سرماخورده لرزیدن میاموز
مگو با عاقلان افسانه عشق
به خون مرده جوشیدن میاموز
مجو وجد و سماع از زاهد خشک
به نبض مرده جنبیدن میاموز
ز خود بیرون شدن زاهد چه داند؟
به چوب خشک بالیدن میاموز
هوس در بوسه دزدی اوستادست
به طفل شوخ گل چیدن میاموز
خدادادست ناز و شیوه حسن
به چشم آهوان دیدن میاموز
مرا کز دودمان اهل عشقم
به گرد شمع گردیدن میاموز
خدادادست علم عشقبازی
به صائب عشق ورزیدن میاموز
به گمانم مرحوم بهجت گیلانی بود که قائل به امکان «تحدی» با غیر شیعیان به وسیله ابزاری چون ادعیه و مناجات های شیعی بود.
روشن است که دیگر مذاهب و ادیان گنجینه معارفی ما که بعد از احادیث، در ادعیه، مناجات ها و زیارت ها تجلی یافته را ندارند، ولی خب چون مراتب و درجات ایمان متفاوت است، به کام هر کس هر دارویی را نمی توان ریخت.
همین دکتر سروش که مثلا اهل معرفت و اندیشه و فکر است زیارت فاخر جامعه کبیره را در روزگاری «مرام نامۀ شیعیان غالی» دانست و این قدر ندانست که غلو در باب امامان معصوم(ع) همان خدا دانستنشان است و بس.
از دیگر اشکالاتی که به گنجینه احادیثی ما می شود-حتی چند وقت قبل در یک کانال تلگرامی که مال همین شیعیان خودی است همین اشکال به ادعیه را دیدم- شبهه ساختگی بودن ادعیه با رویکرد ذلیلانه طبقات زیرین جامعه و به دست اشراف مدینه و حجاز بوده است.
خنده ام گرفت، از حجم وسیع فعالیت مشککان و بی دینان و بد دلان، و حجم نزار و لاغر فعالیت این وری ها. ولی تفصیل شبهه و جواب آن مجالی دیگر می طلبد.
آیت الله شبیری زنجانی:
نزد مرحوم آقای داماد، درس صوم بحث زکات فطره می خواندیم. موضوع بحث این بود که ملاک در پرداخت زکات فطره، قوت غالبِ شخص است یا قوت غالب بلد؟
درس آقای داماد تمام شده بود.
من به ایشان عرض کردم قائل دیگری هم هست که ملاک زکات فطره را قوتِ غالبِ شخص (نه در طول سال که فقط) در ماه رمضان می داند.
ایشان با تعجّب گفت: نشنیده ام. آقای جوادی آملی هم آنجا بود.
گفتم: قاآنی می گوید:
اگر زکات دهی فطره ی مرا «مِی» ده
که قوت غالبِ من «باده» بوده در رمضان
آقای جوادی آملی از این تعبیر اینجانب خیلی خوشش آمده بود.
جرعه ای از دریا، ج۳، ص۵۲۱.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در همان مضمون شعر مرحوم قاآنی شعری از صائب(رحمه الله علیه) دیده ام که یادم نیست الان.
اخوان ثالث(عفی الله عنه) هم می گوید:
بگیر فطره ام اما مخور برادر جان
که من در این رمضان، قوت غالبم «غم» بود
یک نفر دیگر هم بر اساس مشربش گفته:
مرا چون قوت غالب اشک باشد جای نان در سال
بگو فطریه ام را روضه خوان شخصا بپردازد
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین...
قماش هستی ما را به ناز خویش بسوز
که آن زکات لطیفت نصیب مسکین است
سر زلفت به جز دست تو حیفست
لب لعلت به بـوس جـز تـو افسوس
سر زلف تو باری هم تو می کش
لب لعل تو باری هم تو می بوس
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر که هست ز خوبی قراضههاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیلست بیوفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همیزنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست...
:(((((
تا صورت پیوند جهان بود علی بود...
شناخت تو ممکن نیست، ای در تو حیران گشته عقل جمله نیکان....
قال النبی الاعظم(ص): یا علی لا یعرفک الا الله و انا...
امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی
✨ شب اول قدر ✨
🌸 أللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّد و عَجّل فَرَجَهُم
عبور از خود، راحت نیست که نیست.
نابود شوی ای خود
-------
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند....
فیا لیتنی کنت الطبیب المداویا
:(((
پس فردا ماه رمضونه.
به یه حیله فکر می کنم.
کمک کن بیابم خدا جون.
:)