تب‌نوشت‌ها

دارم تب فراق و ندارم مجال آه!

تب‌نوشت‌ها

دارم تب فراق و ندارم مجال آه!

۱ ۳۰ ۶۰ ۳۰ ۱ ۴۰
۷۰ ۳۰ ۱۰
۱ ۳۰ ۴۰ ۵ ۴ ۱۰

گرچه در حجله نازست رخت پرده‌نشین

شور هر انجمن از انجمن‌آرایی توست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۴ ، ۰۱:۱۳
... نجفی

شاه من، روز از خلایق، در زمین می‌جویمت

ماه من، شب از خدای آسمان می‌خواهمت

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۳۶
... نجفی

امروز امیر در میخانه تویی تو

فریادرس نالهٔ مستانه تویی تو

 

مرغ دل ما را که به کس رام نگردد!

آرام تویی، دام تویی، دانه تویی تو🙏🙏🙏

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۰۴ ، ۰۰:۲۳
... نجفی

بدان امیدی، که باز آیی، بماند ما را، در انتظارت:

دو دست در دل،

دو پای در گل،

دو چشم در ره،

دو گوش بر در

 

پ.ن: حال ما بی 💝تو💝 تباه است, بیا

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۰۴ ، ۰۵:۵۷
... نجفی

به تاب زلف مشکین و به طاق ابروان تو قسم که زور من نمی رسد. توان ندارم. نه قوت تمرکزی که بر آن تکیه کنم و نه توان ضبط طائر خیال، که ممانعت کنم از آن گونه خیالات وارداتی قلب که به غیر رنگ معطر توست، چه کنم ناتوانم و ضعیف. با این حال زار، جز زار زدن از بی لیاقتی خود در اینکه دل لعنتی‌ام لایق تسخیرشدن توسط خیال نازنین تو نیست چه باید بگویم؟ گیرم که الکی این شعر آن شاعر را نوشتم و ادای عاشقان را در آوردم. چه فایده؟:

بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم

از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت

 

 برای دلخوشی الکی: هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند😐🙏

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۴ ، ۰۲:۳۱
... نجفی

«دولت» و «بخت» به بازار، خریدن، نتوانsad

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۴ ، ۲۰:۴۳
... نجفی

سزای آن که زید بی‌رخ تو، زین بترستsad​​​​

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۴ ، ۱۹:۲۱
... نجفی

... هر چند نه‌ایم در خور تو

لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم

 

چون بی‌تو نه‌ایم زنده یک دم

پیوسته چرا ز تو جداییم؟...

 

تا دور شدیم از بر تو

_دور از تو_ همیشه در بلاییم

 

بس لایق و در خوری تو ما را

هر چند که ما تو را نشاییم

 

آنچ از تو سزد به جای ما کن

نه آنچه که ما بدان سزاییم🌹

 

هم زان توایم، هر چه هستیم

گر محتشمیم و گر گداییم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۰۴ ، ۰۲:۳۸
... نجفی

غمت در نهانخانه‌ی دل نشیند

به نازی که لیلی به محمل نشیند

 

به دنبال محمل چنان زار گریم

که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند

 

خلد گر به پا خاری آسان بر آرم

چه سازم به خاری که در دل نشیند

 

پی ناقه‌اش رفتم آهسته ترسم

غباری به دامان محمل نشیند...

 

بنازم به بزم محبت که آنجا

گدایی به شاهی مقابل نشیند...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۴ ، ۰۴:۱۴
... نجفی

که را پایاب پیوند تو باشد؟

که دریای غمت ساحل ندارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۰۴ ، ۰۴:۵۷
... نجفی

 آشوب جهان و جنگ دنیا به کنار
بحران ندیدن تو را من چه کنم...؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۰۴ ، ۱۷:۱۲
... نجفی

‌ هیچ می‌گویی: اسیری داشتم حالش چه شد? 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۰۴ ، ۰۴:۲۱
... نجفی

من اندر خور بندگی نیستمindecision indecision

وز اندازه بیرون تو در خورد منheart

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۴۶
... نجفی

اسیر اندر خم زلف سمن‌سای تو می‌بینم

 

پ.ن:

چقدر خوب بود اگر این دروغ‌ها، راست بود. خواب بودم و بیدار شدم. بخشکی شانس. در را باز کردم، دیدم گلی از طرف شما این بچه فسقلی همسایه آورده، رنگش زرد بود و مقداری پژمرده. ولی حس خوبی داشت اصل توهم/تخیل اینکه چیزی فرستاده‌ای برای این ابله غافل درمانده. تا آمدم آن را بگیرم نه گلی ماند، نه پسرهمسایه‌ای، نه خوابی. نفرین بر چشمی که بی موقع باز شود. البته نفرین کردن بر این چشم بیچاره، نه سزاست. گناه او نیست. کار از جای دیگر می‌لنگد و خراب است. شرمنده‌ام و مثل همیشه خجالت‌زده، ولی باز ممنون.(در اولین فرصت که پسرک را ببینم، دستان کوچکش را خواهم بویید و بوسید و بر دیده می نهم... که حتما عطر تو را دارد ای مولای غریب)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۰۴ ، ۰۰:۵۲
... نجفی

نسیم زُلف پُرچین تو می‌ارزد به مُلک چین
اگر زُلف تو را مُشک خُطا گویم، خَطاگویم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۳:۰۱
... نجفی

همه چیز داری اما

                         نظری به ما نداری!indecisionfrownsadcrying

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۴ ، ۰۱:۲۵
... نجفی

خورشید را برای ظهور آفریده‌اند

فکری برای رفتن این ابرها کنیم!

 

پ.ن: اللهم... صعب علینا الانتصار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۰۴ ، ۱۸:۰۴
... نجفی

دلی یا دلبری؟ یا جان و یا جانان؟ نمی‌دانم!
همه هستی تویی فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم

به جز تو در همه عالم دگر دلبر نمی‌بینم
به جز تو در همه گیتی دگر جانان نمی‌دانم

به جز غوغای عشقِ تو درون دل نمی‌یابم
به جز سودای وصلِ تو میان جان نمی‌دانم

چه آرم بر در وصلت؟ که دل لایق نمی‌افتد
چه بازم در ره عشقت؟ که جان شایان نمی‌دانم

یکی دل داشتم پرخون شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون، در این دوران؟ نمی‌دانم

دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت
چه می‌خواهد از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم

دل و جان مرا هر لحظه بی‌جرمی بیازاری
چه می‌خواهی از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم

اگر مقصود تو جان است، رخ بنما و جان بستان
و گر قصد دگر داری، من این و آن نمی‌دانم

مرا با توست پیمانی، تو با من کرده‌ای عهدی
شکستی عهد، یا هستی بر آن پیمان؟ نمی‌دانم

تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمی‌بینم
مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمی‌دانم

چه بی‌روزی کسم، یارب، که از وصل تو محرومم
چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان؟ نمی‌دانم

چو اندر چشم هر ذره، چو خورشید آشکارایی
چرایی از من حیران چنین پنهان؟ نمی‌دانم

به امید وصال تو دلم را شاد می‌دارم
چرا درد دل خود را دگر درمان نمی‌دانم؟

نمی‌یابم تو را در دل، نه در عالم، نه در گیتی
کجا جویم تو را آخر من حیران؟ نمی‌دانم

عجب‌تر آنکه می‌بینم جمال تو عیان لیکن
نمی‌دانم چه می‌بینم من نادان؟ نمی‌دانم

همی‌دانم که روز و شب جهان روشن به روی توست
ولیکن آفتابی یا مه تابان؟ نمی‌دانم

به زندان فراقت در، عراقی پایبندم شد
رها خواهم شدن یا نی، از این زندان؟ نمی‌دانم

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۴ ، ۱۵:۲۷
... نجفی

جسم من در رهگذارش

                                خاک بودی

                                                 کاشکی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۰۴ ، ۰۵:۲۰
... نجفی

شادی و آرام نبود هر که را وصل تو نیست

هر که را وصل تو باشد هر چه باید، ​​جمله هست

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۰۴ ، ۰۳:۴۲
... نجفی

عذر کم‌خدمتی بنده به مولا کن عرض

آستان‌بوسی درویش به سلطان برسان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۰۳ ، ۰۳:۱۳
... نجفی

چه نیکبخت کسی، کش به روی توست، نگاه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۰۳ ، ۰۲:۳۲
... نجفی

ای قبلهٔ جان کجات جویم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۰۳ ، ۱۴:۵۹
... نجفی

سیهم روی، اگر جز رخ تو

آفتابی و مهی می‌دانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۰۳ ، ۰۱:۰۰
... نجفی