تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش

جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۰ ب.ظ

من واقعا قلم بدی دارم. هنور هیچ وقت نشده از خودم متنی را بخوانم و خوشم بیاید. 6-7 تا کتاب الکی و فکر کنم بیش از صد مقاله الکی تر از من چاپ شده، ولی باید در انتشارات و مجله ای که اراجیف مرا چاپ می کند گل گرفت. جدای از فقر محتوایی و ضعف مضمونی، ظاهر نوشتاری و عبارت پردازی های من ضعیف و نازیبا و گنگ است. چون مستبد هم هستم راضی نمی شوم ویراستاران اراجیفم را دست کم از حیث صوری، اصلاح کنند. خلاصه هیچ گاه نشده چیزی بنویسم و خوشم بیاید. اما در فضای مجازی چند نفر را دیده ام که قلمشان به چشمم زیبا آمده و حس می کنم صرف وقت برای خواندن نوشته هایشان، حالا اگر نگوییم همۀ نوشته ها حداقل بیشتر نوشته هایشان، اتلاف وقت نیست.
نه اینکه در این نتستان غیر از این چند دوست عزیز و همسایه گرامی، کس دیگری خوب نمی نویسد. ولی نمی دانم خدا به من بی همه چیز لطف کرده که همین افراد اندکی را سر راهم قرار داده از خوشنویس ترین افرادی قرار داده که دیده ام. سفید کمرنگ یا همین مسطورۀ خودمان قدیمی ترین آن همسایه ها بود که البته یک سالی می شود کمتر توفیق زیارت نوشته هایشان دست می دهد. در ردیف ایشان یک علی میکائیلی بود و یک حسن صنوبری. که البته صنوبری از مسطوره زیباتر می نوشت و میکائیلی فروتر. اما هر دویشان سر سنگین شده اند و علی که خیلی وقت است رفته و این حسن خان! هم با کلاس تر از این حرف هاست وب ما بیاید. چند بار آمده اینجا و بیشتر در وبلاگ قبلی ام.
یک آّب گینه یا همان نیلوی سابق هست که از دید من خیلی خوب می نویسد. البته وقتی نوشتنش نمی آید خب خوب نمی نویسد! در این اواخر یک دوست خوب به نام نایب و یک همسایۀ گرامی به نام کوثر متقی، روزی ام شدند. با اینکه طول آشنایی اندک است ولی از خواندن مطالبشان لذت می برم. به خصوص آنهایی که واقعا فکر آدم را به خودشان مشغول می کنند. یک تبارک منصوری و سوران هم هستند که البته سوران کوتاه نوشته هایش بیشتر به دلم می چسبد. منصوری هم اگر چه دچار غیب صغری و کبری و وسطی می شود ولی قلم ترسیمی و نوشتاری خوبی دارد. دیگر اگر کسی مثل عقیق یا انار و ساقی و... یادم رفته به بزرگواری خودشان ببخشند.
این مطلب را از این جهت نوشتم که من یک بدنویس در معنای حقیقی اش هستم نه بدنویس در معنای اصطلاحی دکتر عباس حری. پس از من در اینجا و هر جای دیگر، چیز خواندنی و جالب یافت می نشود گشته ایم ما، از این جهت برخی از اعزه که گمان برده اند آن متن «آیین بدنویسی» از من است دقت نکرده اند که من در متن گفته ام این نوشته از مرحوم دکتر حرّی است.

پیرو متن:

نام بعضی نفرات ،

رزق روحم شده است

وقت هر دلتنگی ،

سویشان دارم دست

جرأتم می بخشند

روشنم می دارند...

کسی دفتر اشعار نیما یوشیج را دارد کامل این شعر را لطف کند برایم بنویسد؟

موافقین ۰ مخالفین ۱ ۹۵/۰۳/۲۱
... نجفی

نظرات  (۶)

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
وای خدا :)
منم اسم اینجاست که
خیلی ممنون از لطفتون ولی اصلا برای من صدق نمیکنه ولی برای دوستان خیــــــــــــــــــــلی موافق هستم

+*** ***** ***** ****
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
اِ
نظر من سانسور شد!
الان دارم فکر میکنم اگر نظرات شما را با همین خط مشی بخوام سانسور کنم چیزی ازش نمی مونه دیگه خب:(

+*** **** ******* ***** **** * **** ****** ***** ******
سوران را پیگیرشان بودم، در وبلاگ قدیمی و البته مثلن جدی ام!
با شما موافقم.
تبارک منصوری هم. البته درازای بعضی مطالبشان آنقدر زیاد است گاهی که از حوصله ی آدمی بی وله مثل من خارج میشود.
باقی دوستان را نمی شناسم.
پاسخ:
بقیه را هم بشناسید خالی از لطف و عاری از نفع نیست.
۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۱ آب‌گینه موسوی

نامِ بعضی نفرات،

یادِ بعضی نفرات
روشنم می‌دارد:
اعتصام یوسف
حسن رشدیه.

قوّتم می‌بخشد،
ره می‌اندازد
و اجاقِ کهنِ سردِ سَرایم
گرم می‌آید از گرمیِ عالیِ دم‌شان.

نامِ بعضی نفرات
رزقِ روحم شده‌ست
وقتِ هر دل‌تنگی

سویشان دارم دست
جرأتم می‌بخشد،
روشنم می‌دارد.

    ۱۱ اردیبشت ۱۳۲۷

پاسخ:
احسنت. ممنون. درود بر شما. من باید جای مرحوم رشدیه و پدر پروین، اسم شما و سایر دوستان یا همسایه ها را بگذارم
۲۳ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۲۳ آب‌گینه موسوی

حُسنِ نظرِ شماست، حتماً.

بابتِ آن‌هایی هم که نپسندیدید و تحمّل کردید، سپاس. 

پاسخ:
هر چه از همسایه رسد نیکوست
۲۴ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۷ تبارک منصوری
غیبت صغری و کبری و وسطی... :)) خدای من... :))) وضعیتم واقعا بغرنجه...

شما از دور می بینید این غیبتها رو جناب آقای نجفی بزرگوار ولی منی که از نزدیک با اونها درگیرم و دلیلشون را به خوبی میدونم برام دیوانه کننده است...فقط خدا میدونه  چقدر مشتاق نوشتنم ولی به طرز غم انگیزی تهی هستم....انگار یک مرحله گذاره که ناچارا باید تحملش کنم...این اما به این معنی نیست که نظر لطفتون رو تایید کرده باشم و خودم رو هم رده با دوستان بدونم... 
البته که این نظر لطف شماست و  سپاس از اینکه نوشته هام رو  تحسین میکنید...

اما وقتی آدمهای فرهیخته و خوش قلمی چون شما از آدم بی تجربه و آماتوری مثل من که خیلی هم جویای نامه ،تعریف کنه یک بعد مثبت داره به نظرم ...

اینکه مطالبم توسط بزرگوارانی چون شما دیده و خونده بشه باعث این میشه که دقتم در نوشتن بالا بره و وضعیت نوشتنم به مرور بهبود پیدا کنه و این اتفاق یک لطف غیر مستقیم هست که شما در حق من میکنید... :)

پاسخ:
 اذا قالت حذام فصدقوها
خدایا شکر نمردیم و معنای بی تجربه و آماتور و فرهیخته! و خوش قلم و این دست چیزا رو فهمیدیم. بر عکس نهند نام زنگی کافور
خدا جون عظمتت رو شکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">