ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
من واقعا قلم بدی دارم. هنور هیچ وقت نشده از خودم متنی را بخوانم و خوشم بیاید. 6-7 تا کتاب الکی و فکر کنم بیش از صد مقاله الکی تر از من چاپ شده، ولی باید در انتشارات و مجله ای که اراجیف مرا چاپ می کند گل گرفت. جدای از فقر محتوایی و ضعف مضمونی، ظاهر نوشتاری و عبارت پردازی های من ضعیف و نازیبا و گنگ است. چون مستبد هم هستم راضی نمی شوم ویراستاران اراجیفم را دست کم از حیث صوری، اصلاح کنند. خلاصه هیچ گاه نشده چیزی بنویسم و خوشم بیاید. اما در فضای مجازی چند نفر را دیده ام که قلمشان به چشمم زیبا آمده و حس می کنم صرف وقت برای خواندن نوشته هایشان، حالا اگر نگوییم همۀ نوشته ها حداقل بیشتر نوشته هایشان، اتلاف وقت نیست.
نه اینکه در این نتستان غیر از این چند دوست عزیز و همسایه گرامی، کس دیگری خوب نمی نویسد. ولی نمی دانم خدا به من بی همه چیز لطف کرده که همین افراد اندکی را سر راهم قرار داده از خوشنویس ترین افرادی قرار داده که دیده ام. سفید کمرنگ یا همین مسطورۀ خودمان قدیمی ترین آن همسایه ها بود که البته یک سالی می شود کمتر توفیق زیارت نوشته هایشان دست می دهد. در ردیف ایشان یک علی میکائیلی بود و یک حسن صنوبری. که البته صنوبری از مسطوره زیباتر می نوشت و میکائیلی فروتر. اما هر دویشان سر سنگین شده اند و علی که خیلی وقت است رفته و این حسن خان! هم با کلاس تر از این حرف هاست وب ما بیاید. چند بار آمده اینجا و بیشتر در وبلاگ قبلی ام.
یک آّب گینه یا همان نیلوی سابق هست که از دید من خیلی خوب می نویسد. البته وقتی نوشتنش نمی آید خب خوب نمی نویسد! در این اواخر یک دوست خوب به نام نایب و یک همسایۀ گرامی به نام کوثر متقی، روزی ام شدند. با اینکه طول آشنایی اندک است ولی از خواندن مطالبشان لذت می برم. به خصوص آنهایی که واقعا فکر آدم را به خودشان مشغول می کنند. یک تبارک منصوری و سوران هم هستند که البته سوران کوتاه نوشته هایش بیشتر به دلم می چسبد. منصوری هم اگر چه دچار غیب صغری و کبری و وسطی می شود ولی قلم ترسیمی و نوشتاری خوبی دارد. دیگر اگر کسی مثل عقیق یا انار و ساقی و... یادم رفته به بزرگواری خودشان ببخشند.
این مطلب را از این جهت نوشتم که من یک بدنویس در معنای حقیقی اش هستم نه بدنویس در معنای اصطلاحی دکتر عباس حری. پس از من در اینجا و هر جای دیگر، چیز خواندنی و جالب یافت می نشود گشته ایم ما، از این جهت برخی از اعزه که گمان برده اند آن متن «آیین بدنویسی» از من است دقت نکرده اند که من در متن گفته ام این نوشته از مرحوم دکتر حرّی است.
نام بعضی نفرات ،
رزق روحم شده است
وقت هر دلتنگی ،
سویشان دارم دست
جرأتم می بخشند
روشنم می دارند...
کسی دفتر اشعار نیما یوشیج را دارد کامل این شعر را لطف کند برایم بنویسد؟
منم اسم اینجاست که
خیلی ممنون از لطفتون ولی اصلا برای من صدق نمیکنه ولی برای دوستان خیــــــــــــــــــــلی موافق هستم
+*** ***** ***** ****