میجویمت آنچنان که مهجور، وصال!
ازدواج نه چیز بدی است، نه حرام و ممنوع است، نه فقط برای لذت است.
اما خب نمی توان منکر این شد که ازدواج، پر از خوشی و لذت است. البته یک بعد لذتهای ازدواجی، به اقتصاد بر می گردد. وضع مالی خوبی باشد این لذت ها سر بر می آورد، وضع خوب نباشد اینها ناپدید یا کمرنگ می شوند وحتی تبدیل به ضد لذت می شوند. قابل توجه دولتهای همه ممالک دنیا که با روح و روان لذتهای مالی ما بازی می کنند😅
بخش دیگر لذتهای ازدواج، لذتهای غیرمالی است. اینکه همدمی هست و می شود با او حرف زد و خندید و گریه کرد و دعوا کرد و آشتی کرد و غذا خورد و خوابید و بیدار شد و فیلم دید و پارک رفت و سفر رفت و مهمانی رفت و الی آخر
اگر هم تقدیر بر بچه دار بودن شد، لذتهای مربوط به بچه را هم می شود نوشید.
کلا ازدواج می تواند پر از لذت باشد که به علل شخصی و حکومتی، حجم این لذت ها می تواند کم و زیاد شود.
این همه بافتم تا بگویم در حدیثی دیدم که یوسف پیامبر(بر پیامبر ما و خاندان مطهر ایشان و بر جناب یوسف، سلام و صلوات باد) برادرش(قاعدتا بنیامین) را بعد از سالها دید.
یوسف از او شنید یا با علم نبوت، فهمید که او ازدواج کرده است.
بعد از برادرش گله کرد و گفت: چطور دلت آمد که در زمان نبودن و ناپدیدشدن من، ازدواج بکنی عزیز دل برادر؟
خب بنیامین پاسخی داده که در عین حالی که درست بود، پاسخ اشکال حضرت یوسف نبود. اشکال وی این بود وقتی که محبوب و معشوق ما در گرفتاری و سختی است، چرا به سمت فعل دارای لذت رفته ای؟
(ان یوسف قال لاخیه: کیف استطعت أن تتزوج النساء بعدی ؟ فقال: ان أبی أمرنی وقال: ان استطعت أن تکون لک ذریة تثقل الارض بالتسبیح فافعل)
این نکته حضرت یوسف، درس آموز است و درس عشق است و کارگاه به یاد محبوب بودن، به خصوص محبوبی که اکنون در محدودیت و اضطرار است.
اشکال مزبور فقط منحصر در ازدواج نیست و با الغای خصوصیت می توان آن را به همه لذات عرفی، تعمیم داد و برای امثال من این را می رساند که تو عاشق 💞حضرت مهدی (علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه) 💞 نیستی، و فقط یک شبح و نمود از انتظار را در وهم خودت ساخته ای،🙁
و باید تجدیدنظر کنی در رسوم عاشق پیشهگی... ای پشمینه پوش تندخوی خاک بر سر... که از عشق هیچ بویی نشنفتهای.
ولی باز همین مقدار هم از فقدان شبح بهتر است و نباید از دستش بدهم. درست است متاسفانه محور زندگی خودم، خود من هستم نه آن شخصی که اولای از من به من است ولی باید نفسم را زیاد سرزنش کنم شاید این دروغ و وهم، رنگ و درجه ای از حقیقت یافت... که محتشم وار بشود گفت:
ما به عهدت، خانهٔ دل «از طرب» پرداختیم
در به روی «خوشدلی» بستیم و «با غم» ساختیم
یا رب که چنین بادا
پ.ن: خدایا برای جوانان ازدواج نکرده در این وانفسای مشکلات اقتصادی و اجتماعی و دینی، وسیله ازدواج فراهم کن ولی اوضاع را طوری بچرخان همیشه به یاد آن سفرکردهی غایب از نظر باشند.