غمت در نهانخانهی دل
چهارشنبه, ۱۲ تیر ۱۴۰۴، ۰۴:۱۴ ق.ظ
غمت در نهانخانهی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریهام ناقه در گل نشیند
خلد گر به پا خاری آسان بر آرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند
پی ناقهاش رفتم آهسته ترسم
غباری به دامان محمل نشیند...
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند...
۰۴/۰۴/۱۲