تلخ نبود پیش ایشان مرگ تن
چون روند از چاه و زندان در چمن
وا رهیدند از جهان پیچپیچ
کس نگرید بر فوات هیچ هیچ
برج زندان را شکست ار کانی یی
هیچ ازو رنجد دل زندانی یی؟...
تلخ کی باشد کسی را کش برند
از میان زهر ماران سوی قند
جان مجرد گشته از غوغای تن
میپرد با پر دل بیپای تن