تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

برای الی 2

جمعه, ۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ب.ظ

1- کوثرانه

یا انیس من لا انیس له
دربارۀ الهام قبلا چیزهایی نوشتیم. سخن اصلی این بود که الهام را کجا باید یافت؟ خوابگاهش کجاست؟ چگونه می توان او را به دست آورد؟
اینکه می گویند شاعران، الهام دارند تا چه حد صحیح است؟ اصلا چرا به ما الهام نمی شود. حالا رسیدن وحی به ما و محدَّث شدن ما، خب عیاری بالاتر از الهام دارند و عجالتا ناممکنشان بدانیم.
اما الهام دست یافتنی است.
و گفتیم که الهام زادۀ خداست و خواهر وحی.
در اینجا می افزاییم که الهام مادربزرگ «رؤیا» هم هست.
یکی از همسایه ها در ذیل همان پست برای الی، پرسیده بود که انس زیاد یعنی چه؟
ما هم در جواب نوشتیم که: اول حل شدن و بعدش تقدیس.
کسی که با چیزی خیلی مرتبط باشد و فضای مغز و دلش، به تسخیر آن در بیاید با آن انیس شده است. انس هم باعث می شود انسان در آن چیز، غرق و حل شود. طبیعتا به سبب کمال گرایی انسان، شیطان در اینجا ره زنی هایی می کند و باعث می شود وی آن مانوساتش را تقدیس کند.
کم کسی در دنیا هست که داشته ها و یافته هایش را تقدیس نکند. فقط کسانی که روحی بلند دارند و به کم قانع نمی شوند و از شکستن بت مانوسات، خجالت نمی کشند از این تقدیس نمایی به دورند تا جایی که به عالم قدس حقیقی وارد می شوند و همه ی غرب و شرق وجودشان خراسان و خور آستان و تابشکدۀ نور می شود. تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا.
انس با شعر به حدی که انسان تقریبا در هر قضیه ای شعری در ذهنش رخ نمایی و ابراز وجود کند، باعث ورود خیل خیال و توهمات در درون آدم می شود و این مانع یقین ورزی انسان و دیدن وقایع است.(استثنای اشعار حکمی و پیرامون فضایل اهل عصمت و مراثی ایشان را قبلا یاد کردیم که بحثش جداست)
این گونه کسی، نه می تواند الهام را به دست آورد و نه نوه اش رؤیا را صید کند.
اگر هم گاهی اوقات، در لحظاتی خاص، به وی فیوضاتی برسد موقت و ناماندنی است. چون حال است برایش، و «مقام» نیست.
مهم برای انسان این است که صاحب مقام و بلکه مقامات شود. صاحب حال بودن ارزش خاصی ندارد چون حال زائل شدنی است و مقام و ملکه، ماندنی. در هنگام دعا خواندن و در حرم های مطهر بودن و در شب های قدر و شب های جمعه و عصر عرفه و این دست اوقات، زیاد روی می دهد که انسان، متحول شود، توبه کند، آن هم به خیال خودش نصوح. تصمیماتی مثلا جدی بگیرد. رشته هایی بر گردنش بیفکند. ولی اینها تحول حالی است، نه تحول مقامی. لذا کمی که فاصله می افتد همان آش و همان کاسه ی سابق می شود و سبوی توبه شکسته؛ و رشته ها پنبه شده و تصمیمات پر.
الهام را به کسی می دهند که
اولا معصیت عملی و علمی را مرتکب نشود یا در صورت ارتکاب، زود توبه کند. آن هم توبه ی عملی.
ثانیا ثبات و استقامت داشته باشد که الذین قالوا ربنا الله، ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة...
معصیت های عقیدتی و علمی بدتر از معصیت های رفتاری و عملی است.
زیاد شعر خواندن از بسترهای احساسی بار آمدن و عقل گریز شدن و خیال پردازی و عدم برخورد خردمندانه با اتفاقات رنگارنگ زندگی است. اینها هم بسترساز دچار گشتن به معصیت های عقیدتی و علمی. چیزی که انسان خیلی وقت ها هم نمی داند و آنها را صواب می پندارد در حالی که معصیت و طغیان در برابر حقایق است.
این توضیح مختصری در باب سوال خانم متقی در باب چیستی انس زیاد.
ـــــــــــــــــــــــــــ
2- سورانانه
شعری گذاشتیم از حافظ نازنین که برخی آن را در مورد حضرت ابوالفضل عباس دانسته بودند. یکی از همسایگان در ذیل آن مطلب، نقبی زده بود به دوران المپیادش. یک یا چند سال قبل. اینکه برای فرار از برخی دروس، درس یک استاد ادبیات می رفته و ایشان در تفسیر غزل شاه شمشاد قدان، آن را در وصف حضرت صاحب الزمان دانسته بود. و اینکه مطلع شعر، دارای الف است به تعداد زیاد. که بلندی این حرف با قد ربط دارد خب.
و ترم قبلش استاد ادبیاتشان گفته است که الف اسمی از اسمای الهی است...

خب این هم از جهتی درست است. هم الف در ادبیات ما به قد ارتباط داده شده که الف قد و الف قامت گفته و می گویند و هم الف می تواند از اسامی الهی باشد. چون تمامی حروف الفبا اسماء الله هستند و هر کدام تفسیر و تجلی خاصی دارد که مرحوم ابن عربی پرده از روی برخی برداشته و برخی قضایایش هم هنوز مورد بحث است و اصولا بر یک مبنا، هستی بر اساس حروف و اعداد شکل گرفته است ولی این مطالب نباید علنی شود. چون هم بنیان دلیل محوری و استدلال خواهی مسلمانان و شیعیان را لق می کند و هم علومی همگانی نیست و برای 99 درصد مردم، مضر است.
دیگر اینکه الف گاهی مظهر انتظار است. مثلا همین شعر معروف مرحوم شهریار که:
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
خود ساختار چینش کلمات و استفاده از کلمات دارای حرف الف، مضمون مورد نظر شاعر را به شدت برجسته کرده است.
چند دقیقه قبل از انس گفتیم. الف با انس هم ارتباط دارد. انسان بر یک مبنا، از انس گرفته شده است نه نسیان. انسان باید با چیزهایی انس و الفت بگیرد که مقاماتی در وی ایجاد کند، نه حالاتی. و بیچاره کسی مثل من که نه اهل مقام هستم و نه حال. الان حدیثی به یادم آمد که لولا ان الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لنظروا الی ملکوت السماء. یعنی اگر شیطان ها در حول دل های بنی آدم نبودند آدمی زادگان به ملکوت آسمان می نگریستند. فک کنم مرحوم مولوی در باب این حدیث اشعاری دارد. مرحوم ملا احمد نراقی نیز در مثنوی طاقدیسش.
منظور از این شیاطین، می تواند کتابی باشد که می خوانیم. دوستی باشد که داریم. سایتی که می رویم. جایی که درس می خوانیم. شغلی هم هست. خیابانی که برای رفت و آمدمان انتخاب کرده ایم وووو .... لذا فرموده اند لینظر الانسان الی طعامه... انسان به خوراکش بنگرد. خوراک روح و خوراک جسم.
حدیث دیگری هم در خاطرم آمد که چون متن عربی اش دقیقا در خاطرم نیست مضمون فارسی اش را می نویسم. پیغمبر مکرم اسلام فرموده اند اگر شما اصحاب، این حال خوش و معنوی یی که در کنار من برایتان پدید می آید را نگه دارید، ملکوت آسمان ها را می بینید.
این دستور العملی است برای اینکه بدانیم حال ارزش خاصی ندارد. بلکه استمرار آن تا تبدیل به مقام شود مهم است. سپس رفتن به دنبال کسب مقامات بالاتر و کسب حقوق های نجومی و داشته هایی نامتعارف عرف عمومی مردم، که الناس عبید الدنیا.
خداوند انیس و مونس است و آلف و مألوف. چنانکه دوست دارد مومنان هم آلف و مالوف باشند. انس گیرنده و صادر کننده ی انس. المومن آلف مألوف، و لا خیر فیمن لا یالف و لا یولف. مومن، هم با بقیه انس می گیرد هم با او انس می گیرند و کسی که این گونه نباشد خیری در او نیست.
پراکنده و دری وری نوشتم....

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
3- نایبانه
دوست عزیزم نایب نکات خواندنی یی در نظر ذیل پست برای الی گذاشته بود که دیدم حیف است آنجا بماند و اینجایش می گذارم:

«من شعر و شاعری را یک اصل نمیدانم. هرچند که حافظه شعری خودم بد نیست و ابیات زیادی از شاعران قدیم مثل حافظ، بیدل، سنایی، جامی، نظامی، انوری، مولوی و...و نیز ابیات قابل توجهی از شاعران جدید را حفظ هستم. اما هیچ وقت، برای حفظ کردن شعر وقت نگذاشته ام. حتی یک ساعت. دو سه سال پیش، در مسیر رفت و آمد های روزانه، داخل مترو یا اتوبوس، برای حفظ کردن دعای کمیل و دعای عهد و یستشیر و زیارات جامعه و عاشورا و... وقت گذاشتم و موفق هم بودم. ولی برای شعر هرگز.
خودم هم علاقه مند به سرودن شعر نیستم و تخصصش را هم ندارم. در عین حال گاهی حرف هایم را در قالب شعر می ریزم. بدون آنکه درگیرش شوم و یا وقتی برایش اختصاص دهم. به همین دلیل عموماً یا نیمه کاره رها می شوند و یا معدوم شان می کنم. راستش هیچ وقت هم هوس شعر گفتن نکرده ام.
مع الوصف، در باره شعر و ارزش آن و خوش ابزار بودنش و اینکه امکان بسیار مؤثری می تواند باشد در انتقال مضامین بلند معرفتی و مفاهیم زلال آسمانی، به باور رسیده ام . این را هم باور دارم که زبان شعر مثل زبان دعا، در بعضی شرایط خاص سیاسی و اجتماعی یک فرصت طلایی و استثنایی است و کاربرد خاص خودش را دارد و اصولاً رسالت شاعران متعهد، در چنین شرایطی گل می کند. چرا؟ چون شعر از پشتوانۀ ویژگی های لطیف و ظریف و تأثیر گذاری همچون تشبیه و کنایه و استعاره و امثال این ها برخوردار است و زمانی که لازم باشد مفهومی را به صورت دو وجهی یا چند منظوره و یا به قول گفتنی دوپهلو بیان کنیم، قالب های مختلف شعر، امکان و قابلیت بسیار خوبی برای این منظور خواهند داشت.»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۰۱
... نجفی

نظرات  (۳)

سورانانه اش جالب بود و به خواندنش می ارزید.

آقای نجفی عزیز، ای جان برادر،
خواهشا این قدر تندتند پست نگذارید. حداقل مجال بدید تا بتونیم بخوانیمشان!! 
پاسخ:
معذرت
۰۳ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۳۲ آب‌گینه موسوی
کو حال تا حرف از مقام باشد...
پاسخ:
حال، توی حال پیدا میشه نه گذشته رمیده و آینده ی موهوم.
۲۹ مهر ۹۵ ، ۱۴:۲۹ کوثر متقی
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
*** **** من این پست رو تازه دیدم
ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">