تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

این چرخ سیه روی بد اختر

يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۴۳ ب.ظ

دی سیر برآمد دلم از روز جوانی/جانم به لب آمد ز غم و درد نهانی

کردم گله زین چرخ سیه روی بد اختر/کز بهر دو قرصم بجهان چند دوانی

جان من دلسوخته را هیچ مرادی/حاصل نشود تا تو بکامش نرسانی

فریاد ز دست تو که از قید حوادث/یک لحظه امانم ندهی خاصه امانی

هر که چو قلم گاه سخن در بچکاند/خون سیه از تیغ زبانش بچکانی

کی شاد شود خسروی از دور تو کز تو/بی دار به دارا نرسد تخت کیانی

سلطان فلک گرم شد و گفت که خواجو/بر ملک بقا زن علم از عالم فانی

زین پیر جهاندیدهٔ بد روز چه خواهی/بر وی ز چه شنعت کنی و دست فشانی

هر چند جهانی ز سلاطین زمانه/آخر نه گدای در سلطان جهانی

در مصر معانی ید بیضا بنمائی/وقتی که چو موسی نکشی سر ز شبانی

گر نایب خاقانی و خاقانی وقتی/ور ثانی سحبانی و حسان زمانی

چون شمع مکش سر که بیکدم بکشندت/با این همه گردنکشی و چرب زبانی

خاموش که تا در دهن خلق نیفتی/در ملک فصاحت چو زبان کام نرانی

زین طایفه شعرت بشعیری نخرد کس/گر آب حیاتست بپاکی و روانی

با این همه یک نکته بگویم ز سر مهر/هر چند که دانم که تو این شیوه ندانی

«رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز/تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی»

(مرحوم خواجوی کرمانی)

دو تا عکس جالب:))))))))))))


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۱۸
... نجفی

نظرات  (۴)

۱۸ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۶ مهندس رضا عباسی
من شعر های خواجوی کرمانی به خصوص شعر شراب روحانیشو خیلی دوست دارم..ممنون  بابت انتشار این شعر قشنگ
پاسخ:
شراب روحانی منو یاد اون شعر "ساقیا بده جامی زان شراب روحانی" شیخ بهایی می ندازه...
اما کلا چند وقته کودکانه از هر چی لفظ روحانی داشته باشه متنفرم!
بهتره بریم همون مخمس شیخ بهایی رو بخونیم که شعر خیالی بخارایی-یا هلالی جغتای- رو تخمیس! کرده....
خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟
ممنون از نظر شما نیز هم!

عجب نتیجه‌گیریی!  :))

به‌گمانم، خواجو در این شعر، از باید و تنگیِ معیشت به فراخی و راحتیِ حکمت رسید. :))  

 

عکس‌ها هم که هماهنگ. :))

پاسخ:

ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم/کاندر طلب راتب هر روز بمانی

رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز/تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی

نی گوشهٔ کنجی و کتابی بر عاقل/بهتر ز بسی گنج و بسی کامروانی

گر بی‌خردان قیمت این ملک ندانند/ای عقل خجل نیستم از تو که تو دانی

فرعون و عذاب ابد و ریش مرصع/موسی کلیم‌الله و چوبی و شبانی

شادروان انوری ابیوردی خراسانی



۲۰ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۳۷ آب‌گینه موسوی
سپاس.
باید انوری‌خوانی را هم شروع کنم.
پاسخ:
یادتان می آید شعری را که در کتاب فارسی راهنمایی یا دبیرستان(دقیق خاطرم نیست) می خواندیم که: آن یکی مردی به کشتی در نشست... بعد طعنه به کشتیبان زد که نحو نمی دانی و نیم عمرت بر فنا.... وقتی هم که طوفانی آمد و کشتی به تبع دریای مشوش، کژ و مژ شد، ناخدا-که البته با ناخدای برخی دیگر فرق دارد:)- گفت: هیچ دانی آشنا کردن؟ بگو.... و یکسره عمر ملعونت بر فنا.
انوری اگر قصاید و هزلیات و خبیثاتش که آن هم از حیث شاعری غوغا می کند را حذف کنیم یک شاعر فوق العاده است.
بسیار به گردن سعدی و حافظ و هر غزل گوی دیگر حق دارد.
در قطعات استاد ابن یمین و سعدی و ایرج میرزا(!) و پروین است.
در قصیده که برتری وی: قولی است که جملگی بر آنند.
نظر الکی من این است که او از حیث شاعری به راحتی بر حافظ و حتی بر سعدی برتری دارد.
اگر منسوب به خودش نبود که در مورد فردوسی فرموده بود: "او نه استاد بود و ما شاگرد. او خداوند بود و ما بنده" با خیال راحت می گفتم: انوری بر فردوسی هم سر است.
نمی دانید چند کیلو کم کردم وقتی کتاب مفلس کیمیا فروش دکتر شفیعی را خواندم:(((
هر صفحه و بلکه هر خطش تیغی به قلبم بود.
انوری خیلی خطا داشت ولی این کتاب حقش نبود.
نمی دانم دکتر در قیامت در برابر انوری عذر و بهانۀ این حجم فجیع بی انصافی را چه خواهد آورد؟
نمی گویم انوری نخوانید. اما اگر خواستید بخوانید بدون هیچ مطالعه ای پیرامون زندگی اش به خواندن اشعارش بپردازید. ترجیحا اول-و حتی فقط- غزلیاتش.
بعد خواستید زندگی اش را هم بخوانید.

بی شک از حسنش ندارد آگهی!/هرکه در عشقم ملامت می کند

وز نکو رویی چو  شعر انوری/راستی باید قیامت می کند

ببخشید از جسارت به محضر شمایی که در عرصۀ ادب و شعر و نثر در حکم استاد هیچ مدانی چون بنده هستید.
۲۰ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۳۳ آب‌گینه موسوی
یادم نمی‌آید! من و این حافظهٔ داغان...
تقاضا می‌کنم، جنابِ نجفی! من همواره استفاده می‌کنم و متشکّرم.
چشم، چشم. :)
البتّه که نظرِ هیچ‌کس جز معصوم برای من وحیِ منزل نیست و اگر کتابِ استاد را هم بخوانم، تأمّل خواهم کرد.
پاسخ:
کاش من حافظه ی شما را داشتم. ما من خیلی خیلی اوراقی است.
ببخشید که اگر کمی لحن امرانه داشت جواب نظر قبلی. نمی نوشتم بهتر بود. به خصوص شما سید هستید و سیدها با بقیه فرق دارند.
منظور من نبود که شما اهل تأمل و اندیشه نیستید. اما خصلت ما غیر معصومین است که گاهی به سبب خوشامد مان از یک نفر در هنگام خواندن حرف های وی، دقتی را که باید داشته باشیم نداریم.
ببخشید جدا.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">