تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

تب‌نوشت‌ها

مطالبی پریشان و درهم

۵۴ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۱۸:۲۹
... نجفی

امشب از فرق علی، کعبه پلی زد به بهشت

چه مراعات نظیری است: علی، کعبه، بهشت.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۵ ، ۰۵:۰۱
... نجفی

لئاندر هر شب دل به دریا می زد و در تاریکی شب شنا می کرد. به سویی که چراغی می درخشید. هرو هر شب با روشن کردن چراغی، لئاندر را راهنمایی می کرد. تا با نور آن راهش را بیابد و به ساحل برسد. تحمل رنج سختی و شنا در آب سرد به وصال می ارزید.

یک شب طوفانی آمد و چراغ را خاموش کرد. هرو نتوانست چراغ را روشن کند. لئاندر در میان دریا سرگردان بود و هیچ راه نجاتی نیافت. در فکرش چه گذشت؟ هرو به خواب رفته؟ فراموشش شده؟ یا اتفاق دیگری افتاده؟ توان لئاندر تمام می شود و صبح روز بعد جنازه اش را کنار ساحل پیدا می کنند. هرو هم خودش را به او ملحق می کند و این یعنی نه فراموشش شده و نه به خواب رفته.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درست یا نادرست! با اختیار یا بی اختیار! مرا بسته ای به چراغ هدایت ازلی ات.
و من
اگر چه هم فراموش کردم و هم به خواب رفتم....
ولی...
الاحسان بالاتمام ای عشق ابد

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۷
... نجفی

آخرین مسافر هم پیاده می شود و فقط من مانده ام که من هم در انتهای این خیابان که سیصد چهارصد متر مانده پیاده می شوم. راننده که میانسال است، شاید دیده موقعیتش مناسب است -با لحنی که نمی دانم جدی است یا از سر شکم سیری و شوخی- می گوید: حاج آقا! چیزی می خوام که یه شبه کار دویست سال رو بکنه؟ چیه؟

در دلم می گویم اگر هم این گونه چیزی باشد به کاهدان زده ای. با خنده می گویم اگه چیزی به ذهن شما رسید به ما بگو ما هم نفعشو ببریم. او هم می خندد و چند لحظه بعد پیاده می شوم.
اما فکر می کنم راهی هست؟ چیست؟ اصلا با عدل خدا جور در می آید یک بنده خدایی از ماه رمضان سال قبل تا حالا زحمت کشیده، هوای گناه ها را داشته، عبادتش رو به راه بوده. دست کم در ماه رجب و شعبان، شستشویی کرده، دست کم تر از اول ماه رمضان، مراقب بوده که چه می کند و چه نمی کند. بعد یکی مثل من و تو که ذهنی هرزه و قلبی ولگرد داریم یک شبه کاری بکنیم که بهرۀ ما مثل آن انسان های مراقب یا بهتر از آنها شود؟ این مگر می شود؟

خب نه.

اما به یاد یکی از اساتید قدیمی ام می افتم که بدین مضمون می فرمود: "بعضی چیزها هست که حکم سیل را دارد. زود پاکسازی می کند و خرت و پرت ها را می برد. دقیق تر بخواهید اشکی گرم با آهی سرد در حال توجه به امام عصر عجل الله فرجه. به ویژه در شبهای ماه قدر. کارسازی و نقش این در تقدیرات انسان با هیچ عملی برابری نمی کند." العهدة علیه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2- سفرهای بی بازگشت در قدیم بیشتر از الان بوده، «ظرف اشکی» ظرفی است که زن های قرون سابق وقتی شوهرشان به سفر می رفت، و دلشان تنگ می شد اشک های خود را در آن جمع می کردند تا وقتی شوی بازگشت به وی نشان دهند. فایده های دیگر هم داشت. در یک سایتی(اینجا) یک نمونه ظرف اشکی را دیدم ولی نوشته بود: فروخته شد :(

ــــــــــــــــــــــ

3- فردا روز تاسیس مسجد مقدس جمکران است. تبریک!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
4- با اجازه از دکتر عقیق:

 خدایا خودت خوب میدونی این ماه رمضونیه که ما گناه نمیکنیم

این ۲ تا فرشته رو شونه هامونم بیکار نباشن
قربونت بگو یکم مشت مالمون بدن.

مرسی …


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۱۸:۳۳
... نجفی
یکی از دعواهای(!) همیشگی من و خانمم در مورد برنامه های سیما در ماه رمضان، و به صورت ویژه برنامۀ ماه عسل، است. من چندان اهل تلویزیون نیستم و اخبار جاری جهان را یا بعضا از طریق رادیو یا در تاکسی یا سایت های خبری یا توسط دوستان می شنوم. ولی گاهی برای همراهی با همسر جان، بعضی قسمت های سریال ها را می بینم و عیال زحمت توضیح قسمت های ما قبل را می کشد تا مثلا من کمی بفهمم. اما ماه عسل که چند سال است پخش می شود و مثلا موضوعات عجیب را به نمایش در می آورد عمدتا با این نقد الکی و غیر کارشناسانۀ من روبروست که عیار غم و غصه و مصایبش بالاست و اینکه انسان های گرفتار را عمدتا نشان بدهیم که به صورت خارق العاده نجات یافته اند چه فایده ای دارد؟ هر چیزی حدی دارد. اگر قرار بود روحیه توجه مردم به امواج نجات ماورایی جلب شود خب کتاب فرج بعد الشدۀ قاضی تنوخی را به صورت مجموعه ای تلویزیونی پخش می کردند و می زد روی دست "کلید اسرار" اتراک و " شاید برای شما اتفاق بیفتد" و مانند آنها.
خانم من با اینکه می داند من حالم از این برنامه ها به هم می خورد ولی هر بار از گذشته عبرت نمی گیرد و برای من با شوق و ذوقی کودکانه که در موقع تعریف ماجراهای عجیب برق در چشمانش می پرد، سعی دارد مرا قانع کند که مثلا اینها ارزش وقت صرف کردن دارند. من هم از روی پلیدی و خبیثی طوری تجاهل العارف می کنم و سرتاپا چشم و گوش می شوم که عیال فریب می خورد و گمان می کند که واقعا من این دفعه جذب شده ام. به ویژه اینکه روح خباثت در من گاهی اشتداد یافته و در میان تعریف کردن وی تعابیری چون نه بابا؟ راست میگی؟ جون من؟ الله اکبر؟ مگه میشه؟ مگه داریم؟ راس میگی؟ واقعا؟ عجیبه والله؟ و... را به کار می برم و فریب خوردگی عیال مضاعف می شود. اما بعد که تمام شد نقدهای وارد و ناوارد را از چپ و راست بیان کرده و باغ اپیکور و خیال خوش عیال، نابود می شود و باز هم می بیند که من آدم بشو نیستم و نرود میخ آهنین در سنگ. اما توبه نمی کند و روز بعد باز هم می آید موضوع جدید را تعریف می کند تا شاید نیم درصد امید به خوشحال شدن واقعی من از این برنامه ها باشد. انسان با امید زنده است. خدایا امید هیچ کس، حتی امید این دولت بی تدبیر شیخ حسن، را از بین مبر.
۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۵ ، ۱۶:۲۷
... نجفی

زنگ ﺯﺩم به دفتر پاسخ گویی مسائل شرعی پرسیدم:
من داشتم تو اشپزخونه راه می رفتم یهو پام لیز خورد و یه لیوان اب و دوتا دُلمه برگ مو و چهارتا زولبیا و یه دوتا خرما رفت تو دهنم و قورت دادم(ناخواسته)
گفتم حاج اقا الان باید چی کار کنم؟
گفت: یه چای هم بخور بهت بچسبه.
قطع کرد.
یعنی فهمیده بود؟!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۵ ، ۲۳:۴۰
... نجفی