لئاندر هر شب دل به دریا می زد و در تاریکی شب شنا می کرد. به سویی که چراغی می درخشید. هرو هر شب با روشن کردن چراغی، لئاندر را راهنمایی می کرد. تا با نور آن راهش را بیابد و به ساحل برسد. تحمل رنج سختی و شنا در آب سرد به وصال می ارزید.
یک شب طوفانی آمد و چراغ را خاموش کرد. هرو نتوانست چراغ را روشن کند. لئاندر در میان دریا سرگردان بود و هیچ راه نجاتی نیافت. در فکرش چه گذشت؟ هرو به خواب رفته؟ فراموشش شده؟ یا اتفاق دیگری افتاده؟ توان لئاندر تمام می شود و صبح روز بعد جنازه اش را کنار ساحل پیدا می کنند. هرو هم خودش را به او ملحق می کند و این یعنی نه فراموشش شده و نه به خواب رفته.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درست یا نادرست! با اختیار یا بی اختیار! مرا بسته ای به چراغ هدایت ازلی ات.
و من
اگر چه هم فراموش کردم و هم به خواب رفتم....
ولی...
الاحسان بالاتمام ای عشق ابد
آخرین مسافر هم پیاده می شود و فقط من مانده ام که من هم در انتهای این خیابان که سیصد چهارصد متر مانده پیاده می شوم. راننده که میانسال است، شاید دیده موقعیتش مناسب است -با لحنی که نمی دانم جدی است یا از سر شکم سیری و شوخی- می گوید: حاج آقا! چیزی می خوام که یه شبه کار دویست سال رو بکنه؟ چیه؟
در دلم می گویم اگر هم این گونه چیزی باشد به کاهدان زده ای. با خنده می گویم اگه چیزی به ذهن شما رسید به ما بگو ما هم نفعشو ببریم. او هم می خندد و چند لحظه بعد پیاده می شوم.
اما فکر می کنم راهی هست؟ چیست؟ اصلا با عدل خدا جور در می آید یک بنده خدایی از ماه رمضان سال قبل تا حالا زحمت کشیده، هوای گناه ها را داشته، عبادتش رو به راه بوده. دست کم در ماه رجب و شعبان، شستشویی کرده، دست کم تر از اول ماه رمضان، مراقب بوده که چه می کند و چه نمی کند. بعد یکی مثل من و تو که ذهنی هرزه و قلبی ولگرد داریم یک شبه کاری بکنیم که بهرۀ ما مثل آن انسان های مراقب یا بهتر از آنها شود؟ این مگر می شود؟
خب نه.
اما به یاد یکی از اساتید قدیمی ام می افتم که بدین مضمون می فرمود: "بعضی چیزها هست که حکم سیل را دارد. زود پاکسازی می کند و خرت و پرت ها را می برد. دقیق تر بخواهید اشکی گرم با آهی سرد در حال توجه به امام عصر عجل الله فرجه. به ویژه در شبهای ماه قدر. کارسازی و نقش این در تقدیرات انسان با هیچ عملی برابری نمی کند." العهدة علیه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
2- سفرهای بی بازگشت در قدیم بیشتر از الان بوده، «ظرف اشکی» ظرفی است که زن های قرون سابق وقتی شوهرشان به سفر می رفت، و دلشان تنگ می شد اشک های خود را در آن جمع می کردند تا وقتی شوی بازگشت به وی نشان دهند. فایده های دیگر هم داشت. در یک سایتی(اینجا) یک نمونه ظرف اشکی را دیدم ولی نوشته بود: فروخته شد :(
ــــــــــــــــــــــ
3- فردا روز تاسیس مسجد مقدس جمکران است. تبریک!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
4- با اجازه از دکتر عقیق:
خدایا خودت خوب میدونی این ماه رمضونیه که ما گناه نمیکنیم
این ۲ تا فرشته رو شونه هامونم بیکار نباشن
قربونت بگو یکم مشت مالمون بدن.
مرسی …
زنگ ﺯﺩم به دفتر پاسخ گویی مسائل شرعی پرسیدم:
من داشتم تو اشپزخونه راه می رفتم یهو پام لیز خورد و یه لیوان اب و دوتا دُلمه برگ مو و چهارتا زولبیا و یه دوتا خرما رفت تو دهنم و قورت دادم(ناخواسته)
گفتم حاج اقا الان باید چی کار کنم؟
گفت: یه چای هم بخور بهت بچسبه.
قطع کرد.
یعنی فهمیده بود؟!